مادربزرگم میسن هیچ وقت کلمه ی «مرگ» به زبونش نمی اومد. وقتی کسی می مرد، به خصوص کسی که براش مهم بود، همیشه می گفت «دوباره صدا شده.» منظورش این بود که نرفته زیر خاک، برا همیشه گم و گور نشده؛ بلکه برعکس، آدمه «دوباره صدا شده» که برگرده به سرزمین کودکی خوش و خوشحالش، به دنیایی که توش همه چی زنده اس.
در میان تمام موجودات آفریده، انسان نفرت انگیزترین است. در میان تمام ابنای وجود، تنها و یگانه موجودی است که بدخواهی دارد، که پست ترین تمام غرایز و امیال و رذایل است - نفرت آورترین شان. تنها موجودی است که برای تفریح، عذاب می دهد، با اینکه می داند عذاب است. همچنان که در سیاهه ی تمام جانداران، تنها موجودی است که ذهنی کثیف و خطرناک دارد.
مدت زمانی کوتاه در هوای آلپ نفس کشیدن، فرح بخش است، اما گذراندن تعطیلاتی طولانی در کوهستان می تواند به آدم احساس خفقان بدهد و موجب افسردگی های بغرنج و نامفهوم شود. به هر حال یک روز که یکی از این حال و هوای ناجور نازل شده بود، ماشینی اجاره کردم و از مسیر گردنه ی گرنسن برنار رفتم ایتالیا به ونیز. آدم در ونیز همیشه در جامه ی مبدل و نقاب به صورت است؛ یعنی خودش نیست، پس مسئول رفتارش هم نیست.