کتاب آلیو کیتریج

Olive Kitteridge
کد کتاب : 251
مترجم :
شابک : 978-6227099331
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 427
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

برنده ی جایزه ی پولیتزر داستان سال 2009

برنده ی جایزه ی بانکارلا سال 2010

معرفی کتاب آلیو کیتریج اثر الیزابت استروت

رمان آلیو کیتریج در نظر دیگران، شخصیتی کله شق، مهربان و اغلب غیرقابل پیش بینی دارد. او که معلمی بازنشسته در شهری ساحلی و کوچک در ایالت مین است، با بالاتر رفتن سنش تلاش می کند تا با تغییرات ایجاد شده در زندگی اش کنار بیاید. او زنی است که به باطن زندگی اطرافیانش می پردازد و موفقیت ها و شکست هایشان را عمیقا نظاره می کند. همسر آلیو، پیروی فلسفه ی رواقی گری است و رابطه ی میان آن ها، نه آن قدر متزلزل است که از هم بپاشد و نه آن قدر مستحکم که از آن، راضی و خشنود باشند. در داستان با پسر جوانی آشنا می شویم که از غم از دست دادن مادرش در عذاب بوده و فقط حضور آلیو است که دردش را تسکین می دهد؛ در حالی که پسر خود آلیو از حساسیت های عجیب و پیچیده ی مادرش بسیار تحت فشار قرار گرفته است. رمان آلیو کیتریج، کاوشی نافذ و پرجوش و خروش درباره ی روح آدمی است؛ داستان این رمان، مخاطب را به خنده، تأیید، افسوس و همدردی با شخصیت ها وادار می سازد.

کتاب آلیو کیتریج

الیزابت استروت
الیزابت استروت، زاده ی 6 ژانویه ی 1956، رمان نویس، استاد دانشگاه و نویسنده ی داستان های کوتاه اهل آمریکا است. او در محله ای کوچک در ایالت مین رشد کرد. پدر الیزابت، استاد دانشگاه و مادرش، معلم مدرسه ای در نزدیکی محل اقامتشان بود. او پس از فارغ التحصیلی از کالج بیتس، یک سال را در آکسفورد گذراند و پس از آن به دانشکده ی حقوق رفت. استروت در سال 1982 از دانشگاه حقوق سیراکوس در نیویورک فارغ التحصیل شد. در همان سال، اولین داستان او در مجله ی نیولتر به چاپ رسید.
نکوداشت های کتاب آلیو کیتریج
Perceptive, deeply empathetic.
هوشمندانه و بسیار قابل همزادپنداری.
Oprah Magazine Oprah Magazine

Glorious, powerful stuff.
باشکوه و قدرتمند.
USA Today USA Today

A perfectly balanced portrait of the human condition.
تصویری کاملا تعادل یافته از شرایط انسان.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب آلیو کیتریج (لذت متن)
صرف نظر از هر کاری که دیگری می کرد، نمی توانستی جلوی یک احساس خاص در خودت را بگیری.

او دوست نداشت که تنها باشد. افزون بر این، علاقه ای به بودن در کنار مردم نداشت.

از ولع و گرسنگی ات نترس. اگر از ولع خود بترسی، مثل بقیه، فقط احمقی دیگر خواهی بود.