کتاب کفترکش

Wringer
کد کتاب : 25387
مترجم :
شابک : 978-9643691523
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 208
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1997
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

نامزد مدال نیوبری سال 1998

برنده جایزه جوزت فرانک سال 1997

معرفی کتاب کفترکش اثر جری اسپینلی

کتاب «کفترکش» رمانی نوشته ی «جری اسپینلی» است که اولین بار در سال 1997 منتشر شد. در شهری که «پامر» در آن زندگی می کند، پسران ده ساله با افتخار، تبدیل شدن خود به یک «کفترکش» را جشن می گیرند. آن ها در محبوب ترین رویداد سال، یعنی رقابت سالانه ی تیراندازی به کبوترها، مسئول دور انداختن کبوترهای مرده و شکستن گردن کبوترهای آسیب دیده هستند. اغلب دوستان «پامر» با اشتیاق انتظار می کشند که نوبتشان فرا برسد، اما «پامر» 9 ساله هیچ علاقه ای به این کار ندارد. یک روز، دوستی به پشت پنجره ی اتاق «پامر» می آید و او متوجه می شود که این اتفاق، نشانه ای است از این که زمان تصمیم گیری فرا رسیده است. او حالا باید هر طور که شده بر ترس هایش غلبه کند و برای چیزی بجنگد که به آن باور دارد.

کتاب کفترکش

جری اسپینلی
جری اسپینلی، زاده ی 1 فوریه ی 1941، نویسنده ی رمان های کودک و نوجوان اهل آمریکا است. او زمان خود را در کالج گتیسبورگ، صرف نوشتن داسان های کوتاه می کرد و سردبیر مجله ی ادبی کالج نیز بود. اسپینلی در سال 1977 با یکی دیگر از نویسندگان کودک و نوجوان، آیلین مسی ازدواج کرد و این دو به همکاری هم کتاب های خود را تولید می کنند. جری و آیلین صاحب 6 فرزند و 21 نوه هستند.
نکوداشت های کتاب کفترکش
It presents a moral question with great sensitivity.
این اثر، مسئله ای اخلاقی را با حساسیتی فوق العاده ارائه می کند.
New York Times New York Times

A spellbinding story.
داستانی مسحورکننده.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Thought-provoking.
تفکربرانگیز.
School Library Journal School Library Journal

قسمت هایی از کتاب کفترکش (لذت متن)
جز آن کبوتر زخمی که در چهار سالگی جلوی پایش افتاده بود، این اولین باری بود که پرنده ها را از نزدیک می دید.

شنیده بود کبوترها کثیف و بدبو هستند و جز بال، چیزی بیشتر از موش ها ندارند، اما او هرچه نگاه کرد جز پرنده های زیبایی که پوست تنشان می درخشید، چیزی ندید. مقابل کبوتر طلایی ایستاده بود و بوی دود گلوله به مشامش می رسید. تازه فهمیده بود پدرش یک تیرانداز است؛ حالش گرفته شد.

وقتی مادر یا پدر «پامر» ناراحتی او را برطرف می کردند، به او شلیک نمی کردند، بلکه یک کلوچه به او می دادند. پس چرا مردم در «روز کبوترها» به جای کلوچه، تفنگ با خود می آوردند؟