سر آن قرار نیامدی
نیامدی و با هم به آن تریای هفت عصر نرفتیم،
تو قهوه سفارش ندادی و من چای میوه نخوردم،
نیامدی و با هم از برف سنگین آن روز نگفتیم،
نخی سیگار نکشیدم، آدامس پی کی نخوردی،
من شعری برایت نخواندم
و تو از نمایشگاه نقاشی ات حرف نزدی،
نیامدی و شاگرد مغازه نگفت:
«داریم تعطیل می کنیم آقا!»
تو به من نگفتی عوض شده شماره تلفنت
و نگفتی و دیگر ندیدمت
و قرار بی ما سرجایش بود،
همان جا که نیامدی.