کتاب پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت

Five plays of Constitutional Revolution
کد کتاب : 5943
شابک : 9786003762862
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 148
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1967
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 12
زودترین زمان ارسال : 30 اردیبهشت

معرفی کتاب پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت اثر غلامحسین ساعدی

این کتاب شامل پنج نمایشنامه از آثاز غلامحسین ساعدی نمایشنامه نویس تواناست. به نام های : « از پا نیفتاده ها »، « گرگ ها » ، « ننه انسی » ، « خانه ها را خراب کنید» و « بام ها و زیر بام ها ». که برخی از آن ها به کارگردانی جعفر والی در تلویزیون ایران اجرا شده است.

غلامحسین ساعدی با نام مستعار گوهر مراد، پزشک و نویسنده ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و با بهرام بیضایی و اکبر رادی از نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی به‌شمار می‌رود. براساس مجموعه هشت داستان عزاداران بیل فیلم گاو ساخته شد.
ساعدی گرایش سیاسی به سازمان چریکهای فدایی خلق داشت. او از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران به آن پیوست، ابتدا به عنوان نماینده نویسندگان به عنوان اعتراض به سانسور با نخست‌وزیر «هویدا» مذاکره و به «آقای آموزگار» نامه نوشتند که اصلاح شود ولی به نتیجه نرسیدند و سپس کانون نویسندگان را تشکیل دادند. در سال ۱۳۵۶ شب شعر را تشکیل دادند که سیمین دانشور و شمس آل احمد و خیلی از نویسندگان و شاعران در آن شرکت می‌کردند که «کتاب ده شب» مربوط به آن شب‌هاست. وی پس از انقلاب ۱۳۵۷ از راه پاکستان به فرانسه گریخت.
ساعدی سال ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد.

کتاب پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت

غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۴، تبریز – درگذشتهٔ ۲ آذر ۱۳۶۴، پاریس) با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی به‌شمار می‌رفت.ساعدی در ادبیات و اندیشهٔ سیاسی از پیروان جلال آل احمد به‌شمار می‌رفت؛ و از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران بدان پیوست.
دسته بندی های کتاب پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت
قسمت هایی از کتاب پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت (لذت متن)
ننه انسی این چیه؟… [پول را چنگ می زند و بعد به دستهایش نگاه می کند.] خون؟… این خون چیه؟ اسماعیل [دستپاچه] چیزی نیس… می شورم، همین الان می شورم، [طرف سطل آب می رود. ننه انسی سطل را با عجله برمی دارد.] ننه انسی گردن زدی و مزدشو آوردی برای من؟ اسماعیل من… من گردن نزدم. ننه انسی پس چرا این پولا خونیه؟ اسماعیل میرغضب گردن زد، من فقط صدقه ها را جمع کردم، پول هایی رو که تو سفره ریخته بودن. ننه انسی تو پسرم نیستی، خدا مرگت بده، شیری که بهت دادم حرومت باشه. تو گرگی، گرگ! [چوبی برمی دارد و به اسماعیل حمله می کند و با فریاد] گرگ… گرگ! من پسر نمی خوام! من جلاد نمی خوام! [چوب را زمین می اندازد و به طرف کیسۀ سیب زمینی می رود و تند تند سیب زمینی ها را طرف اسماعیل پرت می کند. از هر گوشۀ میدان، از پشت بام ها عده ای مادر و پسر را سنگسار می کنند.]