کتاب عاشقانه تاریک عمیق

Lovely, Dark, Deep
کد کتاب : 7383
مترجم :
شابک : 9786007642634
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 488
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2013
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

نامزد نهایی جایزه پولیتزر سال 2015

«جویس کارول اوتس» از نویسندگان برجسته در ادبیات آمریکا

معرفی کتاب عاشقانه تاریک عمیق اثر جویس کارول اوتس

کتاب «عاشقانه، تاریک، عمیق» مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته «جویس کارول اوتس» است که اولین بار در سال 2013 چاپ شد. «اوتس» در داستان های جذاب این مجموعه، به نیمه تاریک و رعب انگیز ذهن همه انسان ها می پردازد: یک زن و مرد در رابطه ای برخاسته از مهر و هراس، به یکدیگر می پیوندند؛ پسری شانزده ساله از عشق عمیق خود نسبت به مادربزرگش آگاه می شود، و همینطور از این که این احساسات تا چه اندازه او را شکننده می کنند؛ زنی به خاطر ترس از این که همسرش در حال «ناپدید شدن» از زندگی او است، به شکلی وسواس گونه تلاش می کند تا همسرش را همیشه در دیدرس خود نگه دارد؛ و در داستان همنام با عنوان کتاب، شاعر برجسته «رابرت فراست» در سالخوردگی، با زنی جوان مصاحبه می کند که به نظر می رسد چیزهای بیش از اندازه زیادی در مورد زندگی او می داند.

کتاب عاشقانه تاریک عمیق

جویس کارول اوتس
جویس کارول اوتس، زاده ی 16 ژوئن 1938، نویسنده ای آمریکایی است. اوتس در لاکپورت نیویورک به دنیا آمد. او در آغازین سال های نوجوانی، با علاقه ای کم نظیر به مطالعه ی آثار نویسندگانی چون شارلوت برونته، ویلیام فاکنر و ارنست همینگوی می پرداخت. اوتس، نویسندگی را در چهارده سالگی آغاز کرد؛ در زمانی که مادربزرگش به او یک ماشین تحریر هدیه داد.اوتس در سال 1960 در رشته ی زبان انگلیسی از دانشگاه سیراکوس فارغ التحصیل شد و پس از آن، تحصیلات خود را در دانشگاه های ویسکانسین-مدیسون و رایس ادامه داد. او در زمانی ...
نکوداشت های کتاب عاشقانه تاریک عمیق
Insightful, disturbing, imaginative, and breathtaking.
خردمندانه، تشویش آور، خیال پردازانه، و نفسگیر.
Barnes & Noble

A piercing and evocative collection.
مجموعه ای تأثیرگذار و احساس برانگیز.
Amazon Amazon

It reveals an artist at the height of her creative power.
این کتاب، نشان دهنده هنرمندی در اوج توانایی های خلاقانه خود است.
Horn Book Horn Book

قسمت هایی از کتاب عاشقانه تاریک عمیق (لذت متن)
«بیخودی به خیلی چیزها بها می دهند؛ مثل خودکشی.» پسر به زرنگی خودش خندید. مادربزرگ که داشت در ترافیک وسط روز رانندگی می کرد، کمی کلافه به نظر می رسید. پسر با تأکید بیشتری گفت: «مثلا همین! برای خودکشی نوجوانان، آن هم توی یک چنین بخش عقب افتاده ای در آمریکا، دو تا خط تلفن گذاشته اند!»

«بخش عقب افتاده؟! اصلا کجاست اینجای عقب افتاده؟» «شوخی می کنی مادربزرگ؟ خب، همین جا!» مادربزرگ لبخند زد اما نخندید. نه به این خاطر که لطیفه من درآوردی پسر خنده دار نبود، بلکه چون دوست نداشت به هر چرت و پرتی که پسر تعریف می کند، بخندد.

«در مدرسه همیشه کلی آگهی می فرستند که اگر تنها هستید و مشکلی دارید و دوست دارید با کسی صحبت کنید، وکلای حقوقی موثق و مورد اعتماد، منتظر تماس شما هستند. یک نوع جدیدشان هم اینجوری بود؛ آیا در خانه احساس امنیت می کنید؟» پسر خندید. «خب! حالا احساس امنیت می کنی؟» «سر به سرم می گذاری مادربزرگ؟ آمارها می گویند که نود درصد حوادث خطرناک در خانه روی می دهد.» هر دو با هم خندیدند. این خوب بود.