کتاب تقریبا

Absolutely Almost
کد کتاب : 895
مترجم :
شابک : 978-600-8111-89-4
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 288
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 102
زودترین زمان ارسال : 30 اردیبهشت

مطلقا تقریبا
Absolutely Almost
کد کتاب : 45108
مترجم :
شابک : 978-6002964229
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 336
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 30 اردیبهشت

معرفی کتاب تقریبا اثر لیزا گراف

کتاب تقریبا، رمانی نوشته ی لیزا گراف است که نخستین بار در سال 2016 منتشر شد. آلبی، شخصیت اصلی این داستان، همیشه کارها را تقریبا کامل انجام می داده است. او تقریبا در بازی ها و درس هایش خوب است و پدر و مادرش تقریبا به او افتخار می کنند. اما حالا که آلبی برای شروع پایه ی پنجم به مدرسه ای جدید می رود، مطمئن است که «تقریبا بودن» دیگر برای او به اندازه ی کافی خوب نیست. در حالی که اطرافیان آلبی از او انتظارات مختلفی دارند، او چگونه می تواند تصمیم بگیرد که دوست دارد واقعا به چه کسی تبدیل شود؟ با پیشروی داستان، پرستاری جدید به نام کالیستا برای مراقبت از آلبی استخدام می شود و به او کمک می کند تا با استعدادهایش بیشتر آشنا شود و قدر توانایی های خود را آنطور که باید، بداند.

کتاب تقریبا


ویژگی های کتاب تقریبا

برنده ی جایزه ی شارلوت هاک سال 2015

لیزا گراف
لیزا گراف، زاده ی 26 اکتبر 1973 در کالیفرنیا، نویسنده ی آمریکایی است.گراف کار خود را با ویراستاری کتاب های کودکان آغاز کرد و پس از مدتی، خود به نوشتن رمان های کودک و نوجوان روی آورد. او اکنون نویسنده ای تمام وقت است و در شهر نیویورک زندگی می کند.
نکوداشت های کتاب تقریبا
Superb, Albie’s story shines.
خارق العاده، داستان آلبی، درخشان است.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

With a thoughtful, moving portrait of a boy who learns to keep moving forward.
با تصویری فکر شده و تکان دهنده از پسری که یاد می گیرد به پیش برود.
Publishers Weekly Publishers Weekly

Kids will easily be able to relate their own struggles to Albie's.
کودکان به راحتی خواهند توانست بین مشکلات خود و آلبی ارتباط برقرار کنند.
Goodreads

قسمت هایی از کتاب تقریبا (لذت متن)
فهمیدم چرا درن و بقیه ی آن بچه بدجنس ها به آن دختره که آدامس خرسی داشت، می گفتند ب ب ب بتسی. چون که گاهی نمی تواند درست و حسابی کلمه ها را بگوید مخصوصا اول کلمه ها را. مثل ب و ت یا ک. وقتی خانم رز سر کلاس به او گفت که چند خط از روی درسمان بلند بلند بخواند، متوجه این موضوع شدم. پسرها هرهر خندیدند و صورت دختره قرمز شد و صدایش آن قدر آهسته و آرام شد که شنیده نمی شد. تا اینکه بالاخره خانم رز گفت: «متشکرم بتسی، عالی بود.»

از بتسی خوشم می آمد. سر ناهار بدون اینکه حتی اسم آدامس بیاورم، به من آدامس خرسی می داد. ما حتی همدیگر را برای کار توی کتابخانه انتخاب کردیم و وقتی خانم رز درباره ی کارت اطلاعات آنلاین هر کتاب توضیح داد و من گیج شدم، بتسی مسخره ام نکرد. فقط جای درستی را که باید کلیک می کردم، نشانم داد. برایم مهم نبود که بتسی زیاد حرف نمی زد. چون گاهی سخت است که آدم منظورش را بگوید و فکر کردم شاید بیشتر وقت ها به هر حال منظورش را می فهمم.

باید کارها را به خاطر این که دوستشان داری، انجام دهی نه فقط به خاطر این که در انجام دادن آن ها خوب هستی.