1. خانه
  2. /
  3. کتاب نفس عمیق

کتاب نفس عمیق

نویسنده: آن تایلر
2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
4 از 2 رأی

کتاب نفس عمیق

Breathing Lessons
انتشارات: نشر ثالث
٪15
420000
357000
پیشنهاد ویژه
4 از 2 رأی

کتاب تعلیم نفس کشیدن

Breathing Lessons
انتشارات: سیب سرخ
٪25
139000
104250
معرفی کتاب نفس عمیق
کتاب «نفس عمیق» رمانی نوشته ی «آن تایلر» است که نخستین بار در سال 1988 وارد بازار نشر شد. «مگی» و «آیرا» به مقصد «پنسیلوانیا» در سفر هستند تا در مراسم خاکسپاری یکی از دوستانشان حضور یابند. آن ها در طول مسیر، به فراز و نشیب های ازدواجشان فکر می کنند—دعواها، روزمرگی ها، و توانایی هر کدام در تحمل خطاهای دیگری با صبر و مهربانی. «مگی»، عجیب، دوست داشتنی و بازیگوش است و «آیرا»، عملگرا، تحلیلگر و کاملا منطقی. تجربه ای که در قالب مسافرتی کوتاه آغاز شده بود، به سفری آشکارکننده و غیرمنتظره تبدیل می شود که «آیرا» و «مگی» در طول آن، پیوند میان خود را دوباره کشف می کنند و از داشتن کسی که می توان سفر را با تمام پستی ها و بلندی هایش با او سهیم شد، لذت می برند.
درباره آن تایلر
درباره آن تایلر
آن تایلر، زاده ی ۲۵ اکتبر سال ۱۹۴۱ در مینیاپولیس، مینه سوتا، رمان نویس، داستان نویس و منتقد ادبی آمریکایی و برنده ی جایزه ی پولیتزر برای داستان در سال ۱۹۸۹ است.آن تایلر در سال ۱۹۶۳ با نویسنده و روانپزشک ایرانی، تقی مدرسی ازدواج کرد. مدرسی که ۱۰ سال از او بزرگتر بود، در آمریکا مشغول تحصیل بود. آن ها در دانشگاه دوک با هم آشنا شدند و علاقه به ادبیات سبب شد که بیشتر به یکدیگر نزدیک شوند. پس از ازدواج و به علت پایان یافتن اعتبار ویزای اقامت مدرسی در آمریکا، به مونترال کانادا نقل مکان کردند و پس از این که در سال ۱۹۶۷، مدرسی به استخدام دانشگاه مریلند درآمد، به آمریکا بازگشتند. مدرسی در سال ۱۹۹۷ به علت سرطان درگذشت. تایلر و مدرسی، دو فرزند دختر به نام های تژ و میترا دارند. تژ، عکاس است و میترا، تصویرگری کتاب انجام می دهد.
ویژگی های کتاب نفس عمیق
  • برنده ی جایزه ی پولیتزر سال 1989
  • از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز
نکوداشت های کتاب نفس عمیق

نکوداشتی از معجزات کوچک و جادوی شناختن یک انسان به شکل واقعی.

Barnes & Noble

قدرتمندتر و تکان دهنده تر از هر اثر دیگری که «تایلر» خلق کرده است.

Los Angeles Times

رمانی شگفت انگیز.

Boston Globe
قسمت هایی از کتاب نفس عمیق

حالا که ماشین ایستاده بود، گرما مثل کره ی ذوب شده از سقف ماشین رد می شد و می چکید روی سرش. احساس کرد فرق سرش داغ می شود، تصور کرد مویش از قهوه ای به یک رنگ فلزی تبدیل شده، برنجی یا مسی. دستش را از پنجره بیرون گذاشت و انگشت هایش را ول کرد تا تنبلانه تاب بخورند. اگر فقط می توانست «آیرا» را به خانه ی «فیونا» بکشاند، بقیه اش ساده بود.

نه، «آیرا» بی احساس نبود، چشمش که به «لیروی» می افتاد، همه چیز یادش می آمد. به آدم ها باید یادآوری کرد، همین و بس. با اوضاعی که دنیا دارد، فراموش کردن ساده است. «فیونا» هم حتما فراموش کرده است چقدر در آغاز عاشق بوده، چطور دنبال «جسی» و گروه راک او راه می افتاده.

اما وقتی می رسیدند به خانه ی «فیونا»، «مگی» از او می پرسید: «یادت هست؟ یادت هست اون روزهای اول که فقط براتون نزدیک هم بودن مهم بود؟ یادت هست چطور همه جا با هم پیاده می رفتید؟ هر کدومتون دستش رو می ذاشت توی جیب عقب شلوار جین اون یکی؟» آن زمان کارشان لوس و بی مزه به نظر می رسید، اما حالا باعث می شد اشک در چشم های «مگی» جمع شود.

مقالات مرتبط با کتاب نفس عمیق
کتاب «شام در رستوران دلتنگی»: رنج ها و امیدهای یک خانواده
کتاب «شام در رستوران دلتنگی»: رنج ها و امیدهای یک خانواده
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب نفس عمیق"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

خوب و جالب بود :)

1401/07/09 | توسطزهرا
2
|