در تولد پانزده سالگی «آروین»، دایی «ارسکل» به عنوان هدیه، تپانچه ای به او داد که لای پارچه ای نرم آن را پیچیده بود و در یک جعبه گلوله ی گرد و خاکی گذاشته بود. به «آروین» گفت: «مال پدرت بود. یه هفت تیر خودکار آلمانیه. از جنگ آورده بودش. فکر کنم دوست داشت این مال تو باشه.»
«آروین» با دقت لفاف تپانچه را کنار زد. تنها اسلحه ای که پدرش در خانه داشت، تفنگی بود که «ویلارد» هرگز به «آروین» اجازه نمی داد به آن دست بزند، چه برسد که با آن شلیک کند.
اما دایی «ارسکل» دو سه هفته بعد از آمدن «آروین»، او را به جنگل برده بود و یک تفنگ «رمینگتون» هم دستش داده بود و به او گفته بود: «توی این خونه بهتره یاد بگیری چجوری شلیک کنی، مگه این که بخوای از گرسنگی بمیری.»