کتاب چشم سگ

Cheshm-e Sag
(مجموعه داستان)
کد کتاب : 20654
شابک : 978-6220105800
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 149
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 27 اردیبهشت

معرفی کتاب چشم سگ اثر عالیه عطایی

"چشم سگ" مجموعه داستانی به قلم "عالیه عطایی" است که شامل هفت داستان کوتاه با فضای رئالیستی می باشد. این مجموعه با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده و برخی از داستان های آن، جوایزی را برای "عالیه عطایی" به همراه داشته اند. هفت داستان موجود در مجموعه ی "چشم سگ" عبارتند از: "فیل بلخی"، اثر فوری پروانه"، "سی کیلومتر"، "شب سمرقند"، "پسخانه"، "ختم عمه" و "شبیه گالیله".
"عالیه عطایی" که خود از نویسندگان خوش قلم افغانستانی و پرورش یافته ی تهران محسوب می شود، پردازش قصه هایش را پیرامون شخصیت هم وطنانش صورت داده و هر کدام از این سوژه ها به نحوی بین تهران و هرات در گردش اند. "عالیه عطایی" از تجربه های خود به عنوان یک مهاجر بهره گرفته و فضایی مضطرب را در داستان هایش ترسیم می کند. فضایی از ابهام و بی رحمی که انسان را برای رسیدن به مطلوب خود، به کارهای عجیب و غریبی وا می دارد. نویسنده با تبدیل مستقیم زندگی و تجارب آن به داستان، مجموعه ی "چشم سگ" را آن چنان ملموس و قابل درک جلوه داده که معنای مهاجرت و مشکلات آن به خوبی برای خواننده تببین می شود.
تسلط "عالیه عطایی" به فرهنگ و آداب رسوم هر دو کشور ایران وافغانستان سبب شده تا خواننده از هر کدام این طیف ها بتواند با کتاب ارتباط برقرار کند و حتی حس پیوستگی و اشتراکی میان دو سر این طیف ایجاد شود. علاوه بر آن "عالیه عطایی" با حفظ جایگاه خود به عنوان یک نویسنده ی زن، توجه ویژه های را به احساسات و افکار زنان مهاجر مبذول داشته است. نحوه ی نگارش داستان ها، به دلیل کوتاهی و رسایی جملات، بسیار محکم و جسورانه است و از بیان دغدغه های اصلی و مهم ملت افغان فروگذار نمی کند؛ با این اوصاف مجموعه ی داستانی "چشم سگ"، بهانه ای برای آشنایی هر چه بیشتر و همچنین همذات پنداری با رنج ها و دغدغه های مهاجران به ویژه ملت شریف افغانستان می باشد.

کتاب چشم سگ

عالیه عطایی
عالیه عطایی نویسنده‌ای اصالتا افغانستانی اهل هرات است که در ایران بزرگ شده است. او ماستری تئاتر از دانشگاه هنر تهران دارد و علاوه بر داستان نویسی در حوزه نمایشنامه و فیلم‌نامه هم فعالیت می‌کند. عالیه عطایی برای نگارش رمان کافور پوش، موفق به دریافت جایزه مهرگان ادب شد و باز برای همان رمان برنده جایزه ادبی واو، برای رمان متفاوت سال شد و در زمینه نگارش نمایشنامه نیز جوایزی بدست آورده است. منتقدان فارسی زبان او را از تاثیرگذارترین نویسندگان زن همدوره خودش می‌دانند. عالیه عطایی...
قسمت هایی از کتاب چشم سگ (لذت متن)
اتوبوس می ایستد. به زحمت چشمانم را باز می کنم: ایست بازرسی شریف آباد. هنوز نیم ساعت برای خوابیدن وقت دارم. به آن پهلو می چرخم و چشمانم را می بندم. بغل دستی ام تکانم می دهد. مأموری بالای سرم ایستاده و چیزی می گوید. نمی شنوم. گوشم را از زیر روسری در می آورم. به بیرون اتوبوس اشاره می کند. سمعک را توی چمدان گذاشته ام که بی صدا بخوابم. پدر وسواس عجیبی در مورد استفاده از سمعک داشت. آلمانی اش را سیصد هزار تومن گران تر از چینی اش خریده بود، اما باز هم می گفت «فقط وقتی مجبوری، اون هم زیر مقنعه.» دانشجوی سال دوم بودم و هنوز کسی نفهمیده بود که نمی شنوم. در واقع اگر سمعک بگذارم می شوم کم شنوا، وگرنه گوش چپم کلا نمی شنود. دانشگاه که قبول شدم آقای ابطحی، راننده ی اتوبوس، آشنای بابا درآمد و قرار شد ماهی یک بار از تهران به بیرجند و از بیرجند به تهران را با هم برویم و هوایم را داشته باشد. مسیر زمینی تهران به بیرجند، با در نظر گرفتن توقف ناهار و شام و نماز، سرجمع بیست و دو ساعت بود. هفته ی دوم شروع ترم بود. جلو آب خوری، داشتم لیوان را پر می کردم که پاسر سماوات سمعک را دید. برای دانشجویان هنر گذاشتن مقنعه اجباری نبود و همین کار را خراب کرد: گوش چپم از شال بیرون افتاده بود. یاسر سماوات بچه ی کرج بود و تا حدودی تهرانی محسوب می شد؛ پرادا و شلوغ. با خودم گفتم یاسر سماوات که فهمید، یعنی همه ی دانشکده فهمیده اند! گوش به زنگ بودم ببینم کی بچه ها را خبر می کند. سه روز بعد گفت «مرجان، می آی بریم سینما؟ سینما فرهنگ تارکوفسکی گذاشته لامصب». از اتوبوس پیاده می شوم، یک پسر افغان کنار مأمور ایستاده که صورتش را می بینم، صدایش را نمی شنوم، ولی دارد حرف می زند. از حالت مغولی چشم هاش می فهمم که افغان است. در بیرجند که زندگی کنی، به خوبی افغانی را از ایرانی تشخیص می دهی. نکند این ها فکر کرده اند من هم افغانم؟ مأمور به در ورودی پاسگاه اشاره می کند؛ دری سبزرنگ و آن قدر بزرگ که کامیون هم از آن رد می شود. زنی دم در تحویلم می گیرد و به داخل ساختمان اشاره می کند. گیج و خواب آلودم. احتمالا نزدیک نماز عصر است. شاید هم اذان داده اند و من خواب بوده ام. داخل ساختمان راهرو درازی است با درهای کرم رنگ.