درس های کتاب «هفت عادت مردمان مؤثر»



قواعد ارائه شده در این کتاب را می توان در کسب و کار، نقش های مدیریتی، روابط و به طور کلی تمام جنبه های زندگی به کار برد.

همه ی ما تلاش می کنیم که در شغل، روابط، صحنه ی اجتماعی و زندگی شخصی موفق تر و «مؤثرتر» باشیم و رضایت بیشتری را در زندگی تجربه کنیم. افراد متخصص زیادی هستند که می توانند در این مسیر به ما کمک کنند و یکی از برجسته ترین این افراد، کسی نیست جز دکتر «استیون کاوی». او در مسیر حرفه ای خود به افراد و سازمان های مختلف کمک می کرد تا به سطحی بالاتر از کارآمدی دست یابند. «کاوی» همچنین خالق یکی از پرفروش ترین و محبوب ترین کتاب ها در این زمینه است: کتاب «هفت عادت مردمان مؤثر». این اثر در سال 1990 به انتشار رسید و به سرعت به کتابی پرفروش در میان آثار «خودپروری» تبدیل شد. 

 

 

 

 

قواعد ارائه شده در این کتاب را می توان در کسب و کار، نقش های مدیریتی، روابط و به طور کلی تمام جنبه های زندگی به کار برد. مخاطبین با به کارگیری ایده ها و مفاهیم مطرح شده توسط «استیون کاوی» می توانند به فردی مؤثرتر و کارآمدتر در زمینه های مختلف تبدیل شوند. در این مطلب به شکلی خلاصه به برخی از درس های ارزشمند کتاب «هفت عادت مردمان مؤثر» می پردازیم.

 

هنگامی که برای تهیه و ارائه ی این برنامه ها تحقیق می کردم، به این موضوع علاقه مند شدم که ادراکی که از مسائل داریم چگونه خود به خود شکل می گیرد، و چگونه این ادراک ها بر نگرش ما و چگونه این نگرش بر رفتارمان حکم می راند. این امر موجب شد که «نظریه انتظار» یا پیشگویی هایی که خود را به اثبات می رسانند یا «تأثیر پیگمالیون» را مورد بررسی قرار دهم و دریابم که ادراک هایمان تا چه اندازه عمیق در درونمان حک شده اند. همچنین به من آموخت که باید به عینکی که از طریق آن جهان را می بینیم، بنگریم و بدانیم عینک ما چگونگی تعبیرمان از زندگی را تعیین می کند. از متن کتاب

 


 

«کنش گر» باشید.

اولین و شاید مهم ترین درس ارائه شده در این کتاب، پرداختن به اهمیت «کنش گری» است. این مفهوم در اساس یعنی ما مجبور نیستیم زندگی خود را به شرایط و عوامل خارجی وابسته بدانیم. نقطه ی مقابل «کنش گری» نیز «انفعال» است: شیوه ی رفتار افرادی که به شکلی ناخودآگاه و یا صرفا به خاطر احساس نابسندگی، رفتارهایی کاملا یکسان با افراد پیرامون را از خود نشان می دهند. «کاوی» بیان می کند نه چیزهایی که برای ما اتفاق افتاده بلکه «پذیرش» این اتفاقات توسط ما است که بیشترین آسیب و رنج را برای ما به همراه می آورد. 

او همچنین راه حلی را برای مشکل «انفعال» ارائه می کند که به تحلیل چگونگی صرف انرژی مربوط می شود. به شکل کلی، ما انرژی خود را به دو قلمرو اختصاص می دهیم:

- «قلمرو تشویش» که شامل عواملی می شود که کارهای ما به شکل مستقیم بر آن ها تأثیرگذار نیست (مثل گرمایش جهانی، جنگ، رکود اقتصادی و غیره). 

- «قلمرو تأثیر» که از عواملی به وجود آمده که به واسطه ی کارهای ما تحت تأثیر قرار می گیرند (مثل یک ازدواج شکست خورده، انتخاب شغل و غیره).

«کاوی» به این موضوع اشاره می کند که افراد «کنش گر»، تمام انرژی خود را بر چیزهایی متمرکز می کنند که تحت کنترل آن ها است، و جایی را برای تشویش ها و دغدغه های بیرونی باقی نمی گذارند. در نتیجه ی این کار، افراد «کنش گر» معمولا مسئولیت پذیری بیشتری را از خود نشان می دهند چرا که به جای فرار از مشکلات و موانع، به شکلی پیوسته در حال تلاش برای بهبود زندگی خود و اطرافیانشان هستند.

 

به هنگام خواندن مطالبی که از 200 سال پیش تاکنون درباره ی موفقیت نوشته شده بود، دریافتم که در محتوای این نوشته ها الگویی حیرت انگیز پدید آمده است. به علت درد خودمان و دردی مشابه در زندگی و روابط بسیاری از کسانی که در طول سال ها با آن ها کار کرده بودم، این احساس در من قوت گرفت که مطالب مربوط به موفقیت در 50 سال گذشته، مطالبی سطحی و آکنده از توجه به تصاویر اجتماعی و فنونی حاکی از اصلاح های سریع و آنی بوده است: زخم بندها و تسکین دهنده هایی اجتماعی که به درد مشکلات فوری و اضطراری می خورد و گاه موقتا نیز آن ها را حل می کرد، اما مشکلات مزمن نهفته در آن ها را دست نخورده به حال خود رها می کرد تا به عفونت ادامه دهد و بارها و بارها دیگر بار نمایان شود. از متن کتاب

 

 

 

با فکر به پایان، کار را آغاز کنید.

 

شروع کار با در نظر داشتن خط پایان، باعث می شود از همان ابتدا تصویری شفاف را از چگونگی آینده ی خود در ذهن داشته باشید. وقتی با در نظر گرفتن آینده به تمام کارهای کنونی خود می اندیشید، می توانید از این نکته اطمینان حاصل کنید که اصول و ارزش هایتان با شخصیت شما و تصویری که می خواهید در آینده از شما خلق شود، سازگاری دارد. به همین خاطر، نوشتن رسالت شخصی و یا تهیه ی فهرستی از اصول و قواعد می تواند در نظم بخشیدن به افکار و کارهایتان کمک زیادی به شما بکند. ارزش ها و اصولی که برای خود برمی گزینیم، در واقع مثل قانون اساسی هر شخص برای خودش است: از طریق مکتوب کردن آن ها، بستری محکم را برای خلق شخصیت خودمان به وجود می آوریم.

 

 

قواعد مدیریت شخصی

 

موفقیت، نتیجه ی تلاش های کوچکی است که هر روز و به شکلی پیوسته تکرار می کنیم، و مفهوم مدیریت زمان، نقشی حیاتی را در این فرآیند ایفا می کند. به عقیده ی «استیون کاوی»، «ماتریس زمانی» هر فرد از چهار بخش تشکیل شده است:

- بخش اول، شامل کارهای اضطراب آوری است که به شکلی ناگهانی به وجود می آیند و نیازمند توجه فوری ما هستند؛ این گونه کارها معمولا زمان زیادی را به خود اختصاص می دهند و مهم تر از آن، انرژی و نیرویی را از ما می گیرند که می توانستیم صرف کاری مفیدتر کنیم. 

- بخش دوم بیش از آن که به مشکلات یا بحران ها مربوط باشد، با فرصت ها در ارتباط است. این بخش شامل چیزهای از جمله پیشروی در یک رابطه یا برنامه ریزی بلندمدت می شود: چیزهایی که بدون شک در آینده ای نزدیک بااهمیت خواهند بود. علیرغم عدم وجود وظایف ضروری و فوری در بخش دوم، این بخش از بیشترین اهمیت برخوردار است و افراد باید به شکلی پیوسته آن را مورد بازبینی قرار دهند تا از حرکت در مسیر درست اطمینان حاصل کنند.

- بخش سوم و چهارم، کم ترین میزان اهمیت را دارند، که البته این موضوع دلیل مشخصی دارد: این دو بخش به شکل کلی شامل فعالیت هایی روتین و حاشیه ای می شوند که شاید تا حدی اهمیت داشته باشند اما نقشی اساسی و مرکزی در فرآیند رشد شخصی ندارند. 

همان طور که به شکل ساده ای قابل درک است، هر فرد باید بیشترِ زمان خود را به بخش دوم اختصاص دهد، و این کار را می توان از طریق گرفتن زمان از سایر بخش ها (ترجیحا از بخش های سوم و چهارم) و اضافه کردن آن به بخش دوم به انجام رساند. علاوه بر این، توانایی «نه گفتن» به فعالیت های بیهوده و بی فایده، مهارتی ارزشمند است که نقشی حیاتی را در فرآیند رشد شخصی ایفا می کند.

 

وقتی من و ساندرا بیشتر باهم گفت و گو کردیم، به طرزی دردناک از تأثیر قدرتمند انگیزه ها و منش خود و نگرشی که نسبت به پسرمان داشتیم، آگاه شدیم. می دانستیم مقایسه کردن افراد کاملاً مخالف ژرف ترین ارزش های ما است و می تواند به عشق مشروط بینجامد و سرانجامش این که پسرمان نتواند خود را ارزشمند بداند. پس بر آن شدیم که توجه‌مان را به اصلاح خودمان—البته نه بر فنون خویش بلکه بر ژرف ترین انگیزه هایمان و نگرشی که نسبت به او داشتیم—معطوف کنیم. به جای این که بکوشیم او را عوض کنیم، کوشیدیم از او فاصله بگیریم و خود را از او جدا بدانیم تا بتوانیم هویت و فردیت و استقلال و ارزش  او را احساس کنیم. از طریق تأمل و اندیشه ی ژرف و ایمان، توانستیم پسرمان را به صورت منحصر به فرد خودش ببینیم. در وجودش سطوحی از توانایی هایی را دیدیم که با شتاب و سرعت مناسب او متحقق می شدند. بر آن شدیم که بیاساییم و از سر راهش کنار برویم و بگذاریم شخصیت خودش شکوفا شود. از متن کتاب

 


اصول روابط بینافردی

 

«استیون کاوی» در فصل چهارم کتاب «هفت عادت مردمان مؤثر»، شش گونه ی مختلف از تعامل های انسانی را معرفی می کند و همچنین توضیح می دهد که برای ساختن روابط ماندگار و اصیل، چه با مشتری، دوست، شریک زندگی و یا فرزندان، همیشه بهتر است که گونه ی «برد-برد» در اولویت قرار بگیرد، چرا که در غیر این صورت، در بهترین حالت رابطه به بردی یک طرفه ختم می شود، که احتمال فروپاشی آن را بالا می برد. 

با این وجود، انجام دادن کار درست در بسیاری از اوقات سخت تر از صحبت کردن درباره ی آن است. اگر رسالتی شخصی را به همراه مجموعه ای از قواعد و اصول برای خود در نظر گرفته اید، باید به آن ها پایبند بمانید و تصمیمات خود درباره ی روابط بینافردی را با آن ها سازگار کنید. این نکته را فراموش نکنید که تا وقتی اصولتان با کارهایتان همخوانی دارد، می توانید مطمئن باشید که در مسیر درست هستید.

 

 

اصول ارتباط همدلانه

«ابتدا به دنبال درک کردن باشید... و سپس درک شدن.» 


این نقل قول به بزرگترین مشکلاتی اشاره می کند که انسان ها در برقراری ارتباط با یکدیگر با آن مواجه هستند: نیاز شدید به بیرون ریختن و ابراز احساسات، سرگذشت و افکارمان، بدون در نظر گرفتن نیازها و وضعیت افرادی که با آن ها در حال صحبت هستیم. در حقیقت ما به جای شنیدن حرف دیگران با هدف فهمیدن، صحبت های آن ها را می شنویم تا پاسخی را ارائه دهیم. این موضوع نه تنها نشان دهنده ی عدم وجود همدلی و مهارت های اجتماعی است، بلکه این احساس را در طرف مقابل به وجود می آورد که ما بی صبرانه نیازمند تحسین و تأییدهای بیرونی هستیم. و در نهایت این کار باعث می شود تعاملِ صورت گرفته و تمامی منافع احتمالی آن به سمت نابودی کشیده شود. 

البته همه ی ما تا حدی خودخواه هستیم، به همین خاطر رها کردن چارچوب های ذهنمان و معطوف ساختن تمام توجه‌مان به سایر افراد ممکن است کاری سخت و یا ناآشنا به نظر برسد. با این حال، می توان ارتباط همدلانه را مانند همه ی مهارت های دیگر، در طول زمان و از طریق تمرین یاد گرفت، و خبر خوب این است که می توانید این کار را از همین لحظه شروع کنید. همانطور که «کاوی» پیشنهاد می دهد، می توانید به خانواده ی خود و چالش های پیش روی آن رسیدگی کنید، یا از همسر یا دوستتان بپرسید که روزشان را چگونه سپری کرده اند. فقط تلاش کنید که توانایی خود در گوش کردن و فهمیدن حرف های آن ها را به حداکثر برسانید. با این کار، می توانیم از زندگینامه ی محدود خودمان کمی فاصله بگیریم و ارتباطی جدید با انسانیت را کشف کنیم.

 

تمرکز بر تکنیک، مانند درس خواندن شب قبل از امتحان است. شاید گاه از عهده ی آن برآیید، حتی شاید نمره ی خوبی بگیرید، اما اگر به طور منظم و پیوسته بهای آن را نپردازید، هیچ گاه بر آن موضوع یا آن درس تسلط نخواهید یافت و ذهنی تعلیم یافته را نیز به دست نخواهید آورد. آیا هیچ گاه اندیشیده اید چه مضحک خواهد بود، هنگامی که در بهار چیزی نکاشته و تابستان را به غفلت گذرانده اید، بخواهید در پاییز به نیت برداشت محصول شتابزده کار کنید؟ کشت و کار دارای نظامی طبیعی است. باید بهای آن را پرداخت و فرآیند آن را دنبال کرد. همواره آن چه را می کارید، درو می کنید. راه میانبر وجود ندارد. از متن کتاب 

 

 

هم افزایی به واسطه ی مدارا

 

این مفهوم چه معنایی دارد؟ «هم افزایی» یعنی درک کردن و احترام گذاشتن به تفاوت ها. برخلاف باور عمومی، وجود یک ارتباط بر پایه ی «هم افزایی» به این معنی نیست که دو نفر، نظری یکسان درباره ی همه چیز دارند؛ در عوض، این مفهوم زمانی اتفاق می افتد که می پذیریم همه قرار نیست نظری مشابه با ما داشته باشند، و از این تفاوت نظرها استفاده ی سازنده کنیم. 

این مفهوم همچنین به معنای داشتن رفتاری واقعی و بدون نقاب با سایرین است: این که بدون ترسیدن از قضاوت های مختلف، جرأت کنیم که خودمان باشیم. وقتی کارهایی را انجام می دهیم که دوست داریم، وقتی عواطف و حتی ضعف های واقعی و اصیل خودمان را ابراز می کنیم، فرصت انجام همین کار را برای دیگران نیز به وجود می آوریم، و همین فرآیند باعث دست یافتن به سطحی جدید از درک و احترام متقابل می شود.

 

 

اره‌ی خود را تیز کنید.

 

هدف «استیون کاوی» از به کار بردن این عبارت، اشاره به چهار جنبه ی ضروری برای رسیدن به زندگی متعادل و رضایت بخش است:

- جنبه ی فیزیکی: از بدن و سلامت خود مراقبت کنید. غذاهای سالم بخورید، زمان کافی برای استراحت به خودتان بدهید، و شرایط جسمانی خود را بهبود ببخشید. همه ی افراد باید بخشی مشخص از زمانشان را به این کارهای ضروری اختصاص دهند.

- جنبه ی معنوی: نظرتان درباره ی «مدیتیشن» چیست؟ یا موسیقی؟ یا وقت گذراندن در طبیعت؟ این ها همه کارهایی معنوی هستند که باعث می شوند فرصت کنیم اندکی از روتین های زندگی روزمره فاصله بگیریم و ارتباطی نزدیک تر با خویشتن حقیقی خود برقرار کنیم. 

- جنبه ی فکری: همیشه به خاطر داشته باشید که مغز نیز مانند سایر نقاط بدن، به تمرین و فعالیت نیاز دارد؛ و یکی از بهترین راه ها برای پرورش ذهن و فکر، مطالعه ی کتاب ها است. مطالعه، بینشی کاملا متفاوت را درباره ی همه چیزهایی که قبلا از کنارشان گذشته بودید، به شما می بخشد. کتاب ها ذهن را به حرکت وامی دارند، دایره ی واژگان را گسترش می دهند، تمرکز را بهبود می بخشند و سطح اضطراب را کم می کنند.

- جنبه ی اجتماعی/عاطفی: برخلاف سه جنبه ی ذکر شده، این بخش نیاز چندانی به اختصاص دادن زمان ندارد و می توانیم صرفا از طریق شرکت کردن در مکالمات روزمره با نگاه و شیوه ای جدید (شیوه ای که خودخواهی کمتری در آن وجود دارد)، مهارت های اجتماعی و عاطفی خود را بهبود ببخشیم. در واقع بهبود این جنبه از زندگی، نیازمند به کارگیری «قواعد ارتباط همدلانه» است.