گونۀ وحشت، سبکی تخیلی در هنر و ادبیات است که به مسائل غیرواقعی و تخیلی و برخی داستان های عامه پسند می پردازد و به طور کلی، درون مایه ی آن، ترسیم رخدادهای مافوق طبیعی است. موضوعاتی که در این گونه بیشتر مورد توجه نویسندگان است شامل قتل، خودکشی، ترس، دیوانگی، ارواح، خون آشام ها و هیولاها می شود. از اواسط قرن نوزدهم و پس از آن به موازات شکل گیری داستان های علمی تخیلی در نیمه دوم سال های 1920، شاخه ای از ادبیات وحشت ظهور کرد که به شناخت رو به رشد علوم طبیعی اشاره داشت. شخصیت های اصلی داستان های شکل گرفته بر پایه ی این نوع از ادبیات وحشت، الزاما ارواح پس از مرگ نبودند، بلکه بیشتر شامل موجوداتی خفته در اعماق جنگل ها، غارها، موجودات فضایی و یا حتی موجودات ساخته شده از سوی خود انسان ها در آزمایشگاه می شدند.
«کورالاین» شخصیتی کاملا باورپذیر است و این موضوع باعث می شود مخاطبین به راحتی بتوانند بخش هایی از وجود خودشان را در این شخصیت ببینند.
آسیب های روانی، باعث شکلگیری برخی از ترسناکترین لحظات در داستان های «پو» می شوند، و دانسته های مخاطبین (و همینطور خود راوی) را از رویدادهای داستان تغییر می دهند.
از زمانی که «مری شلی» این داستان را به وجود آورد، سایر نویسندگان به کاوش در موجودات شبهانسانی پرداختهاند و با انجام این کار باعث مطرح شدن پرسشی مهم شدهاند: چه چیزی ما را به انسان تبدیل می کند؟
«دکستر» به سراغ افرادی می رود که مانند خودش، گرایشی تاریک به قربانی کردن دیگران دارند—افرادی که آدم های بیگناه را به قتل رساندهاند.
رمان «دراکولا» بیش از هر موضوع دیگر، به رابطهی میان زندگی و مرگ، و وضعیت میان این دو می پردازد.