نام «دوریان گرِی» به نمادی ماندگار در فرهنگ ادبی جهان تبدیل شده است. «سندروم دوریان گری» اکنون عبارتی آشنا برای توصیفِ مجموعهای از ویژگی ها و رفتارهای مربوط به «نارسیسیسم» یا «خودشیفتگی» به حساب می آید. این سندروم اغلب به اختلال روانی حاد اشاره می کند و علائم آن، یادآورِ رفتارهای شخصیت «دوریان» در رمان برجستهی «اسکار وایلد» است.
دیگر آثار قرن نوزدهمی که مانند رمان «تصویر دوریان گری»، محیط های «گوتیک» و رویدادهای ماورایی را به تصویر می کشند، آثاری همچون کتاب «فرانکنشتاین» اثر «مِری شِلی» و کتاب «قلب رازگو» اثر «ادگار الن پو» هستند. همچنین کتاب «راز ادوین درود» اثر «چارلز دیکنز»، به خاطر ارائهی تصاویری تاریک از لندنی مملو از مخدر و وسوسه های ریز و درشت، اتمسفری مشابه را می آفریند. به علاوه می دانیم که «اسکار وایلد» از تم های دو داستانِ «فاوست» و «دکتر جکیل و آقای هاید» به عنوان منبع الهام استفاده کرد، و ارجاعاتی به این آثار در پیرنگ رمان «تصویر دوریان گری» به چشم می خورد.
داستان در نگارخانهی مردی به نام «بزیل هالوارد» آغاز می شود؛ او در حال صحبت با دوست قدیمی خود، مردی اندیشمند و فلسفهورز به نام «لُرد هِنری واتن» است. «بزیل» به «هنری» می گوید که در حال کار روی یک پرتره است، بهترین اثری که تا کنون خلق کرده است: تصویری از جوانی زیبا به نام «دوریان گری» که تأثیری خارقالعاده بر مرد نقاش داشته است. در حقیقت، این تأثیرگذاری آنقدر شگرف است که «بزیل» در ابتدا نمی خواهد تصویر را به کسی نشان دهد.
نگارخانه پر بود از بوی گل های نسترن، و چون باد ملایم تابستانی در میان درختان باغ می جنبید، از میان درِ باز، بوی تند گل های یاس، یا عطر ظریف خارهای کبود گل به درون می آمد. «لرد هنری واتن» که روی نیمکتِ پوشیده با خورجین های ایرانی لم داده بود و پیوسته سیگار دود می کرد، فقط می توانست پرتویی از شکوفه های عسلیرنگ و چون عسل شیرینِ لابورنوم را ببیند، که ساخه های لرزانش تحمل آنهمه زیباییِ شعلهگون را نداشت؛ گاه به گاه سایهی پرندگان رقصی می کرد بر روی پرده های ابریشم توساه که روی پنجرهی بلند را گرفته بودند و کوتاه زمانی جلوهای ژاپنی پدید می آورد، و «لُرد» را به یاد نگارگران پریدهرنگ توکیو می انداخت که از رهگذرِ هنر نقاشی که الزاما بیجنبش است، کوشش در القای جنبش و سرعت داشتند.—از کتاب «تصویر دوریان گری» اثر «اسکار وایلد»
فناپذیری
مشکل از جایی آغاز می شود که «هنری» به «دوریان» هشدار می دهد که جوانی و زیباییِ خارقالعادهاش با گذر زمان از بین خواهد رفت، و به او می گوید که باید بیشترین استفاده را از آن ببرد. زیبایی «دوریان» به گونهای است که افراد پیرامونش را حیرتزده می کند، و به نظر می رسد تمام جنبه های مثبت در زندگی او، فقط از همین زیبایی سرچشمه می گیرد، حتی اگر «دوریان» شخصیتی جذاب یا ثروتی قابلتوجه داشته باشد. «دوریان» نمی تواند هشدار «هنری» را فراموش کند، و طولی نمی کشد که نوع نگاهش به پرترهی «بزیل» از خودش، به کلی عوض می شود.
ناگهان به نظر می رسد که پرتره به جای بخشیدن جاودانگی به «دوریان»، در حال تمسخرِ فناپذیریِ اوست: پرتره تغییری نمی کند، اما «دوریان» پیر و پیرتر خواهد شد. «دوریان» سپس از گذر زمان آگاه می شود، از این که زیباییاش به تدریج محو و محوتر خواهد شد. تا پیش از این، او زیبایی خود را صرفا بخشی از وجود خودش در نظر می گرفت، اما به محض این که متوجه می شود این زیبایی با گذر زمان از او گرفته خواهد شد، به هر طریقی که شده می خواهد آن را حفظ کند.
با پیشروی روایت، «دوریان» به واسطهی دگرگونیِ ماوراییِ پرترهی خود، از سالخوردگی نجات می یابد؛ اما با این که ظاهر او اکنون تحت سلطهی مرگ و فناپذیری نیست، به نظر می رسد که این آزادی جدید، «دوریان» را به سوی رفتارهایی جدید سوق می دهد: افراط در لذتطلبی، اهمیت ندادن به پیامدهای کارهایش، و نابود کردنِ دوستان و معشوقان از طریق نفوذ و بیرحمی خود.
رمان به این صورت، این ایده را مورد توجه قرار می دهد که سالخوردگی و مرگ همیشه زیبایی و جوانی را نابود می کند، اما این زیبایی و جوانی در حقیقت بهتر است که نابود شوند: زیبایی و جوانی جاودان، همانگونه که در آثار هنری به چشم می خورد، در دنیای واقعی به عاملی برای ویرانی و تباهی تبدیل می شود. همزمان با چروکیده شدن روح «دوریان»، ظاهر زیبای خودش به یک یادآوری دردناک از معصومیتی که از دست داده است، تبدیل می شود.
هنر
رمان «تصویر دوریان گری» با ارائهی یک تئوری دربارهی هدف و مقصود هنر آغاز می شود. «وایلد» با تشریح تئوری خود به این نقطه می رسد که «هنر به شکل کلی کاملا بیفایده است.» به عنوان مخاطب رمان نمی دانیم که این جمله نوعی هشدار از طرف راوی است یا خیر، اما چیزی که در ادامه برای ما روایت می شود، همین نکته را گسترش می دهد. داستان، قالب های زیادی از هنر را به تصویر می کشد و به این نکته می پردازد که باورِ بیش از اندازه محکم به هنر و اشتباه گرفتن آن با دنیای واقعیت، می تواند خطرآفرین باشد. همه چیز با یک نقاشی آغاز می شود، اثری که نوع نگاهِ افرادِ خیره به خود را تغییر می دهد و به نظر می رسد که خودش نیز تغییر می یابد. به محض این که «بزیل» می گوید که نقاشی، روح «دوریان گری» را در خود جای داده است و به محض این که «دوریان» وجودِ این قدرت در پرتره را می پذیرد، نقاشی جان می گیرد و به دنیای واقعیت وارد می شود.
اطراف «دوریان» در جامعه و در خانهی خودش، پر از پرتره ها و تصاویر گوناگونی است که زندگی را به گونهای «منجمد در زمان» نشان می دهند. پرتره ها، پارچه های نگارین، منظره ها—تصاویر همه جا او را محاصره کردهاند. این فشار و بارِ همیشگی هنر است که «دوریان» را نابود می کند، بارِ ناشی از این که خودش به یک اثر هنری زنده تبدیل شده و زندگی واقعی در پرتره بازتاب یافته است. «وایلد» با مطرح کردن این تئوری دربارهی مقصود هنر در پیشگفتار رمان «تصویر دوریان گری»، از ما دعوت می کند تا فُرم و مقصودِ خودِ رمان را به عنوان یک اثر هنری، زیر سوال ببریم.
در میانهی اتاق بر روی پایهای عمودی، نگارهی تمامقدِ جوانی فوقالعاده زیبا قرار داشت و روبهروی آن با فاصلهی کمی خود نگارگر نشسته بود، «بزیل هالوارد»، که ناپدید شدن یکبارهاش در چند سال پیش، هیجانی عمومی را برانگیخت و به انتشار شایعات گوناگون دامن زد. نگارگر نگاهی افکند به شیوهی آرام و دلپذیری که ماهرانه در نگارهاش بازتاب داده بود و لبخندی از لذت چهرهاش را گشود و چندی پایید. اما ناگهان تکانی خورد و همچنان که چشمانش را می بست، انگشتان را بر پلک ها نهاد. گویی می کوشید رویای غریبی را در ذهنش زندانی کند تا مبادا از خواب شیرینِ آن بیدار شود.—از کتاب «تصویر دوریان گری» اثر «اسکار وایلد»
تأثیرگذاری
قدرت تأثیرگذاری یک فرد بر فردی دیگر، یکی از تم هایی است که در سراسر رمان «تصویر دوریان گری» به چشم می خورد. در ابتدا، «بزیل» تحت تأثیر سوژهی نقاشی خود، «دوریان»، قرار می گیرد. تجربهی این عواطف جدید، باعث آشفتگی و دگرگونی «بزیل» می شود اما تأثیرگذاری «دوریان» بر او، بسیار چندوجهیتر و گستردهتر از صرفا این عواطف است: به نظر می رسد که این تأثیرگذاری، توانایی «بزیل» در خلق آثار هنری را تغییر می دهد، و حتی باعث دگرگونیِ خودِ نقاشی به شیوهای ماورایی می شود.
در رمان، از قدرت تأثیرگذاری می توان برای مجاب کردن و تغییر نگرش دیگران استفاده کرد. فلسفهورزی ها و پارادوکس های «لرد هِنری» قدرتی اغواکننده بر برخی کاراکترها دارد، و باعث می شود «دوریان» به این تئوری ها کاملا اعتقاد پیدا کند و زندگیاش را بر اساس آن ها به پیش ببرد. به عنوان نمونه، این ایده از «لرد هِنری» که روح و حواس انسان می توانند برای یکدیگر التیامبخش باشند، در ذهن «دوریان» قدرت می گیرد و او را به سوی این فکر سوق می دهد که سوءمصرف مخدر می تواند درمانی کارساز برای روح او باشد.