یکی از نکات کلیدی در نوشتن رمانی کم نقص، بالا بردن مهارت های خود قبلا از شروع فرآیند نگارش اثر است؛ و یکی از بهترین راه ها برای انجام این کار، چیزی نیست جز نوشتن «داستان های کوتاه». در واقع به واسطه ی خلق داستان های کوتاه می توان درکی جامع را از عناصر داستانی مختلف—قالب، لحن، پیرنگ، شخصیت—به دست آورد. داستان کوتاه در اساس، یک رمان بسیار فشرده است، اما همچنان رسانه ای کاملا متفاوت در نظر گرفته می شود. در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب توسط نویسنده ی موفق آمریکایی، «جویس کارول اوتس»—برنده ی «جایزه ملی کتاب آمریکا» و خالق آثار تحسین شده ای همچون کتاب «عاشقانه، تاریک، عمیق»—با هم می خوانیم.
«در مدرسه همیشه کلی آگهی می فرستند که اگر تنها هستید و مشکلی دارید و دوست دارید با کسی صحبت کنید، وکلای حقوقی موثق و مورد اعتماد، منتظر تماس شما هستند. یک نوع جدیدشان هم این جوری بود: آیا در خانه تان احساس امنیت می کنید؟» پسر خندید. «خب! حالا احساس امنیت می کنی؟» «سر به سرم می گذاری مادربزرگ؟ آمارها می گویند که نود درصد حوادث خطرناک در خانه روی می دهد.» هر دو با هم خندیدند. این خوب بود. پسر خوش و بش کردن را دوست داشت، خب همه دوست داشتند. تقریباً از وقتی حرف زدن یاد گرفته بود، بچه ی باهوشی بود. از نظر ظاهری هم حداکثر یازده ساله به نظر می رسید. اما خب به زودی هفده ساله می شد. از کتاب «عاشقانه، تاریک، عمیق»
تأثیرات دوران کودکی
بسیاری از ایده ها، از جمله ایده های هنری، ممکن است از تأثیرات و تجارب دوران کودکی ما نشأت بگیرند. به عنوان نمونه، اگر در کودکی یک کتاب، موسیقی، نقاشی، سریال یا فیلم مورد علاقه داشتید، اکنون می توانید از آن استفاده کنید. «اوتس» همچنین صحبت کردن با یکی از اعضای خانواده را پیشنهاد می کند. او بیان می کند اعضای خانواده ی شما ممکن است ماجراها و تجارب بسیاری داشته باشند که شما از آن هیچ خبری ندارید:
هر کسی تجارب جالبی دارد، بنابراین صحبت کردن با پدربزرگ یا یکی از والدین ممکن است مسیر زندگی شما را تغییر دهد.
با این حال، توجه به این نکته مهم است که اگر در حال نوشتن درباره ی افرادی واقعی هستیم، باید به گونه ای آن ها را تغییر دهیم که این شباهت، بیش از اندازه آشکار نباشد. این کار را می توان با تغییر اسامی، توصیفات و مکان ها به انجام رساند. «اوتس» در این باره می گوید:
به هیچ وجه نباید زندگی دیگران را فاش کنید، و هیچ وقت نباید اثرتان را برای صدمه زدن به کسی به کار بگیرید.
این نویسنده پیشنهاد می کند به یکی از جاهایی برویم که خاطرات زیادی از آن داریم. ما در عمیق ترین بخش های مغزمان، خاطراتی بسیار قدرتمند داریم که در بسیاری از اوقات، به «اولین» تجارب متعلق هستند. «اوتس» ما را به چالش می کشد تا این خاطرات قدرتمند را بار دیگر از طریق حس هایمان تجربه کنیم:
قدیمی ترین خاطره ای را که دارید، انتخاب کنید و سعی کنید آن را بهتر در ذهنتان ببینید، و سپس درباره اش بنویسید.
موضوعات بیان نشده
طبق نظر «اوتس»، یکی از قدرتمندترین انگیزه ها برای نوشتن داستان، بیان حرف های افرادی است که صدایشان شنیده نمی شود و قدرتی برای روایت داستان خود ندارند. از آنجایی که اتفاقات تلخ و بد بسیاری در تاریخ رقم خورده و همچنان رقم می خورد، این وظیفه ی نویسندگان است که به عنوان انتقال دهندگان معنا، درباره ی این اتفاقات صحبت کنند. اما اتفاقات تلخ و بدِ درون خودتان نیز به بیان شدن نیاز دارند. به خاطر داشته باشید که نویسندگی یک هنر است، و خلق هنر یعنی «خودبیانگری»... پس خودتان را بیان کنید! «اوتس» می گوید:
اگر شخص بتواند با تاریک ترین عناصر درونش، و افکار پنهان و مدفون مواجه شود، قدرت بسیار بزرگی را در خود به وجود آورده است.
او از کتاب «تصویر دوریان گری» اثر «اسکار وایلد» به عنوان نمونه یاد می کند. «وایلد» در این داستان درباره ی موضوعی ممنوعه و یک «تابو» صحبت می کند که در آن زمان موضوعی غیرقانونی به حساب می آمد. «وایلد» به همین خاطر، واژگان ممنوعه را به شکلی مستقیم به کار نمی برد بلکه به صورت تلویحی به آن ها اشاره می کند.
نمی دانم چطور بگویم، وقتی از کسی خوشم می آید، هرگز اسمش را به کسی نمی گویم. چون انگار دارم چیزی از وجود او را در اختیار دیگران می گذرام. تو که من را می شناسی، من عاشق مرموز بودنم. اینطوری زندگی امروزی ما جالب و مرموز می شود. معمولی ترین چیزها را وقتی مخفی کنی، جالب می شوند. من وقتی از شهر می روم، هیچ وقت مقصدم را به کسی نمی گویم. چون اگر بگویم، تمام لذتش از بین می رود. البته این عادت مسخره ی من است. اما اینطوری انگار زندگی آدم، رنگ بسیار رمانتیکی پیدا می کند. لابد فکر می کنی من واقعا دیوانه ام، نه؟ البته این ها در نظر تو دیوانگی محض است. از کتاب «تصویر دوریان گری»
تمرکز بر شخصیت های اصلی
«جویس کارول اوتس» پیشنهاد می کند که ابتدا بر شخصیت های کاملا ضروری تمرکز داشته باشیم. شخصیت ها، طرح داستانی «یا پیرنگ) را به وجود می آورند، به همین خاطر هیچ صحنه ای نباید در داستان وجود داشته باشد که شخصیت های «اضافی» را به تصویر بکشد. اگر شخصیت های زیادی در داستان شما وجود دارند، درباره ی هر کدام از آن ها این سوالات را از خودتان بپرسید: آن ها چه کار می کنند، و چرا اینجا هستند؟ اگر نتوانید پاسخ مجاب کننده ای به این سوالات بدهید، به احتمال زیاد به آن شخصیت ها نیازی ندارید. «اوتس» در این باره بیان می کند:
نباید با شخصیت هایی که اهمیتی ندارند، حواس مخاطبین خود را پرت کنید.
محافظت از زمان
بنا به گفته ی «اوتس» تنها چیزی که می تواند در عصر مدرن، برای فرآیند نگارش زیان آور باشد، «وقفه های گاه و بیگاه» است. او بیان می کند:
خطر بزرگی که در عصر کنونی، خلاقیت را تهدید می کند، وجود وقفه های زیادی است که در فرآیند خلق داستان به وجود می آیند.
البته بیشتر این وقفه ها، خودخواسته هستند—شبکه های اجتماعی، اخبار و غیره. «اوتس» به این نکته اشاره می کند که سطح تمرکز در عصر ما نسبت به تمرکزی که مردم در قرن نوزدهم داشتند، پایین آمده است. او بیان می کند:
بدترین دشمن شما در نویسندگی، کسی است که بیش از همه دوستش دارید!
این جمله کاملا درست است. کسی که بیشترین وقفه را در نویسندگی شما ایجاد می کند، نزدیک ترین شخص به شماست—فرزند، شریک زندگی، دوست و غیره.
رویدادهای اساسی
«اوتس» بیان می کند که فرآیند نویسندگی بر پایه ی «بخش گویی» یا «مجاز» استوار است، که یعنی انتخاب کردن صحنه های مورد نیاز. در داستان های کوتاه، نویسنده باید فقط درباره ی رویدادهای اساسی و جریان ساز در زندگی شخصیت ها بنویسد: رویدادی تأثیرگذار که زندگی شخصیت را به واقع دگرگون می کند. او همچنین در مورد این موضوع صحبت می کند که چگونه می توان تصمیم گرفت که یک ایده، باید در قالب داستان کوتاه نوشته شود و یا رمان. اگر ایده ی شما، می تواند ابعادی بزرگ به خود بگیرد، به مسائل جامعه شناختی، سیاسی و تاریخی بپردازد، دوره ی زمانی مشخصی را توصیف کند، و شخصیت های زیادی را در خود جای دهد، در این صورت آن ایده را می توان در قالب یک رمان مطرح کرد. «اوتس» در این باره می گوید:
برخی تجربه ها بسیار کوتاه اما پرتنش هستند و این برای داستان های کوتاه مناسب است. در بهترین حالت، داستان کوتاه به شکلی بی وقفه و یکباره خوانده می شود. اگر داستان کوتاه بیش از اندازه طولانی باشد و مخاطب را مجبور به کنار گذاشتن کتاب بکند، در این صورت تأثیرگذاری خود را از دست می دهد.
پیشنویس نخست
وقتی در حال نوشتن اولین پیشنویس هستید، نباید آن را ویرایش کنید، یا حتی به آن فکر کنید! پیشنویس اولیه در واقع باید خیلی سریع و بدون وسواس نوشته شود. اجازه دهید تمام چیزی که در ذهنتان است، بیرون بریزد. «اوتس» پیشنهاد می کند که یک بعد از ظهر یا حتی یک روز کامل را به نوشتن داستان کوتاه خود از ابتدا تا انتها اختصاص دهید. فراموش نکنید که وقتی پیشنویس اولیه را در اختیار دارید، با راحتی و تسلطِ به مراتب بیشتری می توانید به آن بازگردید و داستان خود را صیقل دهید.
جایی بین تالاب های جزیره ی گریلینگ بودند که از لنگرگاه بوت بِی در شمال غربی با لنج بیست دقیقه راه بود. گرم گفت و گوی دوستانه بودند و مثل دوستان قدیم، مثل خودمانی ترین دوستان دیرین، راحت به حرف های یکدیگر می خندیدند و کِلی با احتیاط می کوشید دست های سناتور را راست نگه دارد تا باقی مانده ی ودکا و سودا که هنگام رانندگی در دست داشت از لیوان پلاستیکی نریزد و بعد ناگهان، مثل فیلمی که گیر کند و تصویرش بپرد، چنان ناگهانی که هرگز نخواهد فهمید چقدر، جاده از زیر اتومبیلِ در حال سرعت جاخالی داد و آن دو داشتند در آبِ سیاه فرو می رفتند و برای جان به در بردن دست و پا می زدند و آب به شیشه ی جلو می پاشید و راهِ ورود می جست، انگار که رویاوار تالاب از همه سو جان گرفته و دست دراز کرده بود تا آن ها را ببلعد. دارم می میرم؟ این جوری؟ از کتاب «سیاهاب» اثر «جویس کارول اوتس»
بازنویسی، بازنویسی، بازنویسی
نکته ی کلیدی در یک بازنویسی مؤثر، «بازخوانی» اثر است. «اوتس» در این باره می گوید:
سعی کنید دوباره و دوباره داستان را از اول بخوانید، و به دنبال چیزی باشید که می توان اضافه یا حذف کرد، و در حین این کار یادداشت برداری کنید.
همزمان با این بازخوانی ها، به تدریج احساس خواهید کرد که مخاطب داستان هستید و نه نویسنده ی آن، که اتفاق بسیار خوبی است. در این زمان می توانید درک بهتری را از چگونگی ضرباهنگ داستان به دست آورید که نکته ای کلیدی است. «اوتس» به ما یادآوری می کند که نگارش، کاری یک مرتبه ای نیست، بلکه فرآیندی طولانی است و چیزی که در روز نخست دارید، با چیزی که مثلا در روز چهلم خواهید داشت، بسیار متفاوت خواهد بود.
مونولوگ ها
«مونولوگ» در داستان های کوتاه اهمیت زیادی دارد. حتی برخی داستان های کوتاه تماما از مونولوگ تشکیل شده اند. همانطور که احتمالا می دانید، «مونولوگ» یعنی شخصی در حال صحبت کردن! مونولوگ ها با بیان یک موضوع آغاز می شوند و هر چه جلوتر می روند، از نظر عاطفی یا حسی تنش بیشتری به خود می گیرند. به عبارت دیگر، راوی هر چه اطلاعات بیشتری را آشکار می کند، تنش و تأثیرگذاری مونولوگ باید افزایش یابد، و پایان بندی نیز باید کلیتی از نتیجه گیری های راوی باشد.
«اوتس» پیشنهاد می کند برای تمرین، مونولوگ ها را از نقطه نظر شخصیت هایی بنویسیم که تفاوت های زیادی با ما دارند—چه از نظر سنی یا جنسی و چه جهان بینی و مذهب یا غیره. او در این باره می گوید:
خیلی مهم است که تخیل خودتان را به تخیل فردی دیگر تبدیل کنید... این کار باعث تقویت «عینی گرایی» در شما می شود و این گونه، چشم اندازی که خلق می کنید، گستردگی و جذابیت به مراتب بیشتری خواهد داشت.
مطالعه آثار برتر
«اوتس» بیان می کند که یکی از کلیدی ترین راه ها برا نوشتن آثار خوب، مطالعه ی آثار خوب است. در واقع می توان گفت که بدون مطاله ی آثار ارزشمند، احتمال تبدیل شدن به یک نویسنده ی خوب، بسیار پایین می آید. او در این باره بیان می کند:
مطالعه، نیروی محرکه ی نویسندگی است. چیزی که می خوانید و اشتیاقی که هنگام مطالعه دارید، چیزی که می نویسید را تعیین خواهد کرد، چرا که همه ی انسان ها در ذات، تقلیدکار هستند... اگر آثار برتر و تحسین شده را بیشتر بخوانید، این میل درون شما شکل می گیرد که خودتان هم اثری مثل آن ها خلق کنید.
طبق نظر «جویس کارول اوتس»، دو نوع مطالعه وجود دارد. یکی مطالعه ی لحظه ای و بداهه است که در آن، صرفاً کتابی را به شکلی تصادفی انتخاب می کنید و می خوانید. دیگری مطالعه ی اصولی است که در آن، به شکلی کاملا هدفمند تصمیم می گیرید که چه کتابی را مطالعه کنید. هر دوی این روش ها مفید، و در برخی موارد ضروری هستند اما روش دوم برای نویسندگانی که می خواهند مهارت های خود را افزایش دهند و با ساختارهای مختلف آشنا شوند، مفیدتر خواهد بود.
عنوان کتاب چیست؟ اولین پاراگراف، یا اولین جمله چگونه نوشته شده است؟ فصل اول، کوتاه نوشته شده یا بلند؟ آیا کتاب به بخش های مختلف تقسیم بندی شده است؟ اکثر مخاطبین، داستان را به خاطر شخصیت ها یا پیرنگ مطالعه می کنند اما یک نویسنده باید علاوه بر این ها، به دنبال راه مؤثر و منسجمی باشد که نویسنده ی اثر از طریق آن، عناصر مورد نظر خود را به مخاطبین انتقال داده است.
هر کدام با حرکات آینه ای و کاملاً شبیه به هم به دیگری اشاره کرد، انگار تمرین کرده بودند. با این حال دوقلو نبودند، یعنی دقیقاً دوقلو نبودند ـ یکی از آن ها به طور مشخص بزرگتر، چهارشانه و کوتاه تر از دیگری بود؛ موی یکی همان موی مشکی و لَخت و براق بود و دیگری موهایی زبر و ضخیم و البته، باز هم مشکی داشت، اما فرقش را از وسط به صورت دو قسمتِ کاملاً مشخص باز کرده بود. آن ها در خیابان هابرد بودند، با وجود این، هیچ چیز به نظر آشنا نمی آمد، پسزمینه به صورت مبهم و نامشخصی می گذشت، انگار برادرها به طور دقیق نمی دانستند او را کجا می برند؛ در حقیقت، به نظر می رسید به خاطر این موضوع با هم دعوا می کنند، حتی وقتی یکریز با او صحبت می کردند، کلمه های بی صدای آن ها موج گرمی به همراه داشت که مثل نوازش سر تا پای او را فرا می گرفت. از کتاب «خوب شد شناختمت و داستان های دیگر» اثر «جویس کارول اوتس»
نظرات دیگران
طبق گفته ی «اوتس»، یکی از مؤثرترین راه ها برای بهبود و پیشرفت به عنوان یک نویسنده، این است که نظر افراد دیگر را درباره ی اثر خود بدانید. او در این باره بیان می کند:
خیلی مهم است که نویسندگان، مخاطبینی داشته باشند که صرفا دلسوز یا حامی آن ها نیستند بلکه ایده های انتقادی و پیشنهادهای سازنده دارند.
عضو شدن در گروه ها یا کارگاه های نویسندگی می تواند کمک کننده باشد چرا که از طریق آن ها می توان این نظرات را در زمانی اندک به دست آورد. علاوه بر این، صحبت با دیگران درباره ی آثاری که خوانده اید و دوست داشته اید، درک بهتری از آن آثار را به شما می بخشد. طبق نظر «جویس کارول اوتس»،
بهترین راه برای لذت بردن از ادبیات، سهیم شدن آن با دیگران است.