بهار کش آمده است تا پشت پنجره ها من اما هنوز درون خانه سر می کشم ادامه های آن زمستان رفته را چکامه نیست شعری که در گلوی من است چکه چکه خون دل است برای این فصل بی هنگام انگشتانت را طرزی تازه بیاموزان سهرۀ مست نیستم که نوازشم کنی و بخوانم تپانچه ای پر از فریادم شلیک کن مرا