با گیس های بریده هم می شود خوشبخت شد
این را مادر کف دستم نوشت
وقتی رخت های سیاه اش را چنگ می زد
و می خندید
به پیشانی نیمه سوخته ام
به سینه ام
که مرغ ماهیخواری به آن منقار می کوبد
به سرم
که تیر می کشد
برای سربازهایی
که کلاغ پر از چشم هایم پریدند
و در گورهای دسته جمعی گم شدند
کتاب دختر تیمور