مامان روی صندلی محبوبش نشسته بود و سبد خیاطیش را جمع و جور می کرد که ناگهان بویی را در هوا حس کرد و گفت: «این بوی عجیب از کجا میاد؟» بابا صورتش را از روی روزنامه بعدازظهر چرخاند و سرش را بالا کرد و هوا را بو کشید. «من هم اونو حس می کنم. انگار بوی...» مامان گفت: «آشغال! بوی آشغاله.»