ادب در لغت به معانی ، فرهنگ ، دانش ، هنر ، حسن معاشرت ، آیین ، آیین تربیت و آزرم به کار رفته است . ادب به همه افعال پسندیده یی گفته می شود که از نفس صادر می گردد و فرق آن با اخلاق در این است که اخلاق ، هم به افعال پسندیده و هم به افعال ناپسند اطلاق می گردد . ادب را معمولا به ادب اکتسابی و ادب طبعی تقسیم کرده اند . ادب اکتسابی را به درس و حفظ و نظر کسب می کنند . اما ادب طبعی عبارت است از اخلاق و صفات پسندیده یی که با ذات انسان سرشته شده باشد . لفظ ادب به سبب فقدان لفظ مناسب دیگر از همان سده اول هجری ، علاوه بر آن معانی اخلاقی و اجتماعی ، معنایی عقلی نیز پیدا کرد که در آغاز با معنی اخلاقی آن ارتباط نزدیک داشت ، ولی به تدریج از آن معنی دور شد . ادب در معنی اخیر به خلاصه معرفت و دانشی طلاق شد ، که یک شخص را آداب دان و یا مبادی آداب و آشنا به فرهنگ نشان می داد ، و مقدم بر همه مبتنی بر فن خطابه ، شعر ، شناخت ست های قبیله یی و تاریخی اعراب قدیم و دانش های وابسته به آن بود . به این مفهوم ، ادب و جمع آن آداب به معنی دقیق کلمه مترادف با ادبیات است.