مرغ حنایی، قدقدقدا کرد. جوجه اش را صدا کرد و گفت: (بیا کوچولوی من! بیا اینجا کنار من، زیر بال های من! الان وقت خواب بعدازظهر تو است.) جوجه کوچولو جیک جیک کرد و گفت: نه نمی آیم. نمی خواهم بخوابم. بعد، دوید و رفت تا به باغ رسید. میان بوته های لوبیا پنهان شد و...