«الیویای» 9 ساله و خواهر پنجسالهاش، نلی، پس از فوت مادر و به علت درگیریهای شغلی فراوان پدر، ناچارند مدتی را نزد عمة پیر پدر یعنی عمه «سینتی» بگذرانند. عمه سینتی در باغی بزرگ و نامرتب زندگی میکند و بچهها از درون خاک آن فنجان آبی مییابند و همزمان الیویا در کتابخانة عمه با کتابی قدیمی مواجه میشود که داستانی دربارة افسون جنها در آن باغ بر روی تعدادی کودک را در خود دارد. الیویا، نلی و عمه سینتی معتقدند که داستان رابطة مستقیمی با آن فنجان دارد و در صدد برمیآیند با یافتن باقی سرویس چایخوری، افسون چند ده سالة جنها را شکسته و کودکان را آزاد کنند. واقعیت این است که اوضاع، آنگونه که آن سه نفر انتظار دارند، پیش نمیرود اما آنها متوجه نمیشوند که با این کار، افسونهای دیگری را شکستهاند و اکنون قادر به انجام کارهایی هستند که پیش از آن توانایی انجام آن را نداشتهاند.
کتاب بچه گل های گمشده