بر اساس نظریهی مازلو، بعد از نیازهای فیزیولوژیک، نیاز به امنیت از پایهایترین نیازهای انسان است و تا زمانی که این نیازها برآورده نشود، عملا فرد نمیتواند وارد مراحل بالاتر شود. نیاز به امنیت، اساس هر نوع رابطهای است و بدون احساس ایمنی و اعتماد، رابطهای شکل نخواهد گرفت. این مفهوم در سازمانها به دلیل اینکه افراد شاغل عمده وقت مفید خود را در محل کار سپری میکنند، میتواند اهمیت متفاوتی داشته باشد. در محیطهای کاری پویای امروزی که در آن نوآوری و همکاری کلید موفقیت است، مفهومی به نام امنیت روانی، توجه روزافزونی را به خود جلب کرده است. سازمانی را تصور کنید که در آن کارکنان با اعتراف به اشتباهات، مخالفت آشکار با مافوق و ارائه ایدههای غیرمتعارف، احساس راحتی میکنند. این یک فانتزی اتوپیایی نیست، این جوهر یک محیط کاری امن از نظر روانی است. امنیت روانی، مفهومی که توسط پروفسور دانشکده کسب و کار هاروارد، ایمی ادموندسون، رایج شده است، به باور مشترک اعضای تیم اشاره دارد که میتوانند بدون ترس از پیامدهای منفی، صحبت کنند، کمک بگیرند، ایدهها را به اشتراک بگذارند، شرایط موجود را به چالش بکشند و ریسک کنند. این به معنای ایجاد فضایی بدون چالش نیست، بلکه محیطی است که در آن فرهنگ ارتباطات صادقانه، یادگیری و رشد تشویق میشود.
کتاب چهار مرحله امنیت روانی