این رضای رفیع، دلبند است
ز آنکه در کار خود هنرمند است
چون دهان برگشاید او به سخن
درخور آتش است و اسپند است
بشکفد دل ز گفته شوخش
هر چه گوید، شنو؛ خوشایند است
گفتهاش را مدان مگر پانیذ
زآنکه نوشینهتر ز هر قند است
پیر گوهرفشان زاکان را
او گرامی، گزیده فرزند است
برترین شوخگوی ما اکنون
دور از هر چگونه و چند است
دیر ماناد در جهان خندان
او زینده برای لبخند است
«دکتر میرجلالالدین کزازی»