مدیران برای حل مسائل و رویارویی با چالشها نیاز به ابزار دارند، همانطور که بشر توانست با تکامل ابزارها مسائل خود را حل کند، مدیران نیز لازم است ابزارهای درست را شناسایی، انتخاب و پیادهسازی کنند. اما در عمل چه اتّفاقی می افتد؟ ما معمولا با دو گروه از مدیران روبرو هستیم، گروه اول مدیران اصطلاحا سنتی هستند و اعتقادی به ابزار ندارند. این گروه برای تصمیم گیری و حل مسائل به غریزه و عادتهای خود متوسل می شوند. اگر مسائل ساده را با روشی پرهزینه و پر اتلاف حل کرده باشند به آن ادامه می دهند و هنگامی که با چالشهای بزرگتر مواجه می شوند و روش آنها جواب نمی دهد، یا کسی را مقصر می دانند و یا با اتلافهای سنگین، مدتی عوارض مسأله را کاهش میدهند. این مدیران، درفضای رقابت واقعی و در مواجهه با چالشهای پیچیده، یا سازمان خود را نابود میکنند و یا هرگز رشدی نمیکنند. گروه دوم، مدیرانی هستند که متناسب با مد روز و بیتناسب با مشکلات سازمان خود، هر روز از ابزاری جدید با نامی پرطمطراق استفاده میکنند. این نوع مدیران با رفتن به هر سمینار یا خواندن هر کتابی به فکر اجرای آن در سازمان خود میافتند و با صرف هزینه زیاد و بدون بازدهی هرچند وقت یکبار یک ابزار را به گورستان ابزارهای استفادهشده و ناکارآمد خود اضافه میکنند و اعتقاد و اطمینان مدیران و کارکنان زیردست را نسبت به خود و ابزارها خدشهدار میسازند. افراط و تفریط این دو گروه به شدت برای خودشان و سازمانهایشان زیانبار است، اما راهحل چیست؟ سالها مشاوره و کار با مدیران ارشد به ما نشان داده که باید ابزارها متناسب با مسائل انتخاب شوند و در زمان و مکان مناسب مورداستفاده قرار گیرند. نمیتوان در جایی که نیاز به بهبودهای عملیاتی نظیر شش سیگما یا مدیریت چابک دارد از ابزار برنامهریزی استراتژیک استفاده کرد. یا در جایی که نیاز به ابزارهای مدیریت ارتباط با مشتری عملیاتی است، سراغ تحلیلگری پیشرفته رفت. بنابراین بسیار مهم است که مدیران دانش انتخاب ابزارهای متناسب با مسائلشان را به دست آورند تا در چالشها و تصمیمگیریها به انتخاب و استفاده درست، نائل شوند.