یک پرستار گفته این کتاب را برای بچههایی که توی بیمارستان بستری هستند و باید موهایشان را کوتاه کنند، میخواند تا حال آنها «با ساختن قصههای خندهدار» بهتر بشود. یک معلم گفته بعد از خواندن این موشوگربهبازی بامزه بین موها و بابا، بچهها کلمهها و جملههای جدیدی یاد میگیرند و کتابخوانهای ماهرتری میشوند. اینطوری میتوانند ضربالمثلها، کنایهها و حرفهای رمزی آدمبزرگها را راحتتر بفهمند. یک مامان هم توی بخش نظرات یک سایت کتابخوانی دربارهی این کتاب نوشته کتاب بهدردبخوری بود چون بچهام دیگر کچلمان نمیکند که چرا بابابزرگش مو دارد ولی موهای پدرش ریختهاند. یک روانشناس فکر میکند این کتاب به ما کمک میکند تا بفهمیم گاهی حتی دوستهای خیلی قدیمی ما که همهجا با هم بودهایم تصمیم میگیرند بروند. شاید دلمان خیلی برای آنها تنگ بشود اما بعضی وقتها کاری از دست آدم بر نمیآید. تازه، از کجا معلوم؟ شاید هم روزی دوستانمان برگشتند!