من نمی توانم به متن فلسفی دیگری که برای دوره کارشناسی در این زمینه نوشته شده فکر کنم که به اندازه این کتاب واضح ، بی تکلف و آموزنده باشد.
بیش تر از سی سال پیش، یکی از استادان ممتاز مطالعات اسلامی دانشگاه شیکاگو، فضل الرحمان [ملک]، به این نکته اشاره کرد که با وجود آن که در قرآن بیش از ۲۵۰۰ بار کلمه «الله» آمده است، اما موضوع اصلی کتاب نه خدا، بلکه نوع بشر است. قرآن خود را وسیله «هدایت» بشریت معرفی می کند. اما هدایتی که به صورت «تذکر» [یا یادآوری] است. اصلا یکی از القاب یا نام هایی که قرآن به خود نسبت می دهد «ذکر» [یادآوری کننده] است. معنای تلویحی این سخن آن است که کتاب خدا را نباید منبع آگاهی های تازه درباره خداوند یا نوع بشر بدانیم؛ بلکه رسالت آن و رسالت پیامبری که آن را آورده تلنگر زدن به حافظه مخاطبان است، یادآوری چیزهایی است که از پیش می دانستند اما فراموش کرده اند. با در نظر داشتن عقیده مسلمانان که قرآن را «وحی» الهی می دانند، شاید این ادعا برای خواننده قدری عجیب باشد. اما همان گونه که دیدیم، قرآن از منظر بازبینی و اصلاح به کتب عهدینی نظر دارد. این رابطه شبیه رابطه عهد جدید با متون مقدس یهودیان است. از این رو، شاید بد نباشد این طور فرض کنیم که قرآن به خوانندگانش چیزی شبیه «عهد سوم» ارائه می کند، نه نظام دینی یکسره تازه ای در عرصه اندیشه و عمل.
طبیعت نیز برای موجودات زندگی میکند چرا که طبیعت هم زنده اس و جان دارد پس میتوان گفت طبیعت نیز مادر زمین است چرا که کل سیاره زمین نیز روکشی از خاک و سنگ و گل و آب است و این همان طبیعت است. طبیعت میتواند روزها ماهها سالها و قرنها نیز برای اجزای رویش مفید باشد ولی در هنگامی که به مادرمان طبیعت صدمه بزنیم که قطعا هم اینکارو انسانهای که به سود خویش کار میکنند انجام میدهند ، و آن موقعه اس که خشم طبیعت نمایان میشود ؛ مانند زلزله ، سیل ، بقای نسل موجودات ، شکافهای بزرگ روی زمین ، خشکی ، کم ابی ،کمبود ویتامین، نبود غدا چرا که منبع همه ای خوراکیها گیاهان است پس این است خشم طبیعت از بچه هایش ...