این داستان را فردوسی همچنان که در بیت نخستین آن گفته است از دفتری به نظم آورده و مراد از دفتر به احتمال قریب به یقین همان شاهنامه نثر ابومنصوری است، و روایت آن را از پیری دانسته است دانشمند و سخنور به نام آزاد سرو که نسب خود را به سام نریمان می رسانیده و از ملازمان احمدبن سهل بوده و نامه خسروان، یعنی خداینامه را در اختیار داشته است. گروهی از محققان با این اعتقاد که فردوسی برخی از داستانها و روایات را از مآخذی غیر از شاهنامه نثر ابومنصوری برداشته و به نظم آورده است، روایت کشته شدن رستم را نیز از آن جمله تصور کرده و به بیت ششم داستان که می فرماید «بگویم سخن آنچه زو یافتم» استناد کرده اند. امّا این نظر همانگونه که آقای دکتر صفا در کتاب حماسه سرائی(۹) نوشته اند استواری ندارد، زیرا آزاد سرو پیر به فرموده فردوسی در مرو ملازم احمدبن سهل بوده است، و این احمدبن سهل بن هاشم که فردوسی نیای او را ماهان گفته است بنا به نوشته گردیزی در زین الاخبار از معاصران عمرولیث صفّاری و امیر اسماعیل سامانی و پسرش احمدبن اسماعیل و فرزند او نصربن احمد (۳۰۱ تا ۳۳۱ هجری) بوده است و جدّش کامگار از دهقانان جیرنْج، ده بزرگی از توابع مرو، بوده و گلی در نهایت سرخی به نام گل کامگاری یا گل کامگار که شناخته و زبانزد شاعران عصر اوست بدو منسوب است. وی پس از درگیریها که با عمرولیث داشته و به زندان او افتاده، به چاره از بند وی گریخته و در خدمت امیر اسماعیل کارهای بزرگ و فتحهای نمایان کرده و حکومت نیشابور یافته و سپس کارش به عصیان کشیده و به مرو رفته و مغلوب سردار امیر نصر سامانی ابوعلی حمّویه شده است و او را به بخارا برده اند و به زندان افکنده و همانجا در ذی حجّه ۳۰۸ هجری در گذشته است و آزاد سرو پیر که در مرْو خدمت او می کرده نمی توانسته است حتّی در آغاز نظم شاهنامه (در فاصله ۳۶۷ تا ۳۶۹) زنده باشد و فردوسی از او استماع داستان کند، پس بیشک داستان مورد اشاره با واسطه از او روایت شده است و واسطه هم ظاهرا همان شاهنامه نثر ابومنصوری است، منتهی فردوسی نام راوی را برای حفظ سلسله روات در شاهنامه ذکر کرده است، همانگونه که ذکر راویانی چون ماخ و شاهوی پیر نیز کرده است.
کتاب داستان رستم و شغاد، پادشاهی بهمن اسفندیار، همای، داراب، دارا