کمانچه را خوب می شناختم. دختر عمه ای داشتم که شوهرش این ساز را خوب می زد. مردی بود مسن و فربه و با قامت متوسط و ریش های حنا بسته که دو زانو می نشست و کمانچهٔ زیبائی را که رویش صدف کاری و خاتم نگاری داشت به دست می گرفت و می نواخت. می گفتند در جوانی در دستگاه تعزیهٔ شاهی بوده و صدای خوشی داشته. بعدها در نواختن کمانچه مهارت یافته؛ و در شمار نوازندگان دستگاه نایب السلطنه درآمده است. اما در این موقع کار مرتبی نداشت و با اندوخته ای مختصر زندگی درویشانه ای می کرد. با دختر عمه ام زیاد به منزل ما می آمد. کمانچه را هم در کیسه ای می گذاشت و زیر عبا می گرفت و با خود می آورد. ما نیز به آهنگ سازش بسیار مأنوس بودیم. از قدمای موسیقی بود که دستگاه ها را به تفضیل می نواخت و به همایون علاقهٔ بیشتری داشت. از انگشتانش صدای گرم پختهٔ مطلوبی بیرون می آمد و هنگامی که «همایون» می زد، مثل این بود که با آهنگ کمانچه اش نصیحت می داد و این موعظهٔ خوش آهنگ در دل ها اثری عمیق داشت چه همه سراپا گوش می شدند. من نیز در گوشهٔ اتاق می نشستم و خیره به انگشتان میرزا رحیم کمانچه کش می نگریستم. آن ویولن زن و این کمانچه کش اولین مربیان موسیقی من بوده اند.
درود آیا چاپ کتاب افست هستش؟