اهمیتی ندارد شرایط چه باشد، وی به سختی تلاش می کند. اگر توپ طلا را ببرد، باز فردای آن تمرین می کند. اگر قراردادش را تمدید کند، فردایش تمرین می کند، اگر تمدید نکند، تمرین می کند، تمام این ها، عوامل تعیین کننده ای هستند که بر روی ورزشکاران تاثیر دارند اما در مورد رونالدو، هیج روزی وجود نداشته که تمرین را آسان گرفته باشد.
در یکی از روزهای بهاری که کریستیانو شش ساله شد، کش و قوسی به خود داد و از تختش پایین پرید. صدای پدر و مادرش را شنید که در آشپزخانه جر و بحث می کنند. پدر دوباره بیش از حد نوشیده بود. وقت نهار بود و مادر غذا را آماده می کرد. دعوای آنها همیشه سر پول بود. مادرش التماس می کرد که پدر از نوشیدن دست بکشد، بیشتر پولی که از باغبانی و تدارکات تیم محلی به دست می آورد صرف الکل می شد و حقوق مادرش صرف غذا و اجاره خانه که هرگز کافی نبود. از صبح تا شب کار می کرد و همیشه در حال پخت و پز یا تمیز کردن خانه بود. به سختی کار می کرد و هر آنچه در توانش بود برای خانواده انجام می داد. ولی پدر کمکی نمی کرد.
پدر قول می داد که دیگر ننوشد، اما هرگز به قولش عمل نمی کرد. غم انگیز بود. زمانی که مست می کرد ترسناک می شد و کریستیانو از این حالت متنفر بود. به پدرش نگاه می کرد و می دانست که خودش نیست. کریستیانو عاشق او بود و امید داشت روزی این عادت بد را ترک کند.