صدای وزش باد را بیرون از چادر کوچک می شنم. پیش بینی هواشناسی اخطار یک طوفان زمستانی تا پیش از نیمه شب را داده بود و به نظر می رسید این طوفان داشت شروع می شد. وحشتناک بود. اگر پیشرفت تکنولوژیکی اشلون سوم در طراحی یونیفرم چسبان شبیه ابر قهرمان هایی نبود که بدن انسانی من را از هر عنصر خشنی جدا می کرد، دمای زیر صفر بیرون خوابگاه موقتی من در شرایط عادی می توانست چندین ساعت پیش من را به بستنی یخی تبدیل کند. این لباس نه تنها من را در برابر گرما یا سرمای شدید محافظت می کند، بلکه تارهای کولار بافته شده در پارچه اش به نوعی ضد گلوله است. این لباس در فواصل دور خیلی خوب کار می کند. نمی خواهم افتخار آزمایش قدرت آن در فواصل کوتاه را داشته باشم. خیلی هم ممنون. از چادر بیرون خزیدم، ایستادم و به جنگل تاریک اطرافم نگاه کردم. غیر از زوزه باد چیز دیگری نمی شنیدم. لمبرت اخطار داده بود که در این عمق جنگل ممکن است با گرگ ها روبه رو شوم، ولی حتما تا اینجا بخت یارم بوده است.