کتاب ورطه

Out
کد کتاب : 33229
مترجم :
شابک : 978-6226528641
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 629
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1997
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

نامزد جایزه Naoki سال 1997

نامزد جایزه ادگار سال 2004

برنده ی جایزه ی نویسندگان اسرارآمیز ژاپن

معرفی کتاب ورطه اثر ناتسوئو کرینو

کتاب ورطه یک نمونه ی پویا از کار نژاد جدیدی از زنان نویسنده ی آسیایی است که در نوشتن رمان رمزآلود هوشمندانه ، سخت بینی ، خوش نویس و واقع گرایانه پیش روی می کنند. داستان جنایی کیرینو می تواند در مقایسه با کارهای دیگر نویسندگان درجه یک زنان غربی در این سبک مانند سارا پرتسکی و روت رندل قرار گیرد.
اگرچه خلاصه ای از داستان رمان ورطه ممکن است آن را صرفا بی رحمانه و خون آلود نشان دهد ، اما این رمان بسیار بیشتر از این هاست - داستان آن روی چهار زن تمرکز دارد که با هم در یک کارخانه ی جعبه سازی در حومه ی توکیو کار می کنند. یکی از آنها از همسر آزاری رنج می برد و قادر به تحمل آن بیش از این نیست پس شوهرش را به قتل می رساند و از همکارانش درخواست کمک به وی برای دفع جنازه می کند. یکی از این دوستان --- مغز پشت ماجرا - پس از بریدن بدن در دستشویی خانه اش ، به دو نفر دیگر می دهد تا آن را به عنوان زباله بریزند. سپس پول بیمه ی عمر مرد بین آنها تقسیم می شود. اما این تنها آغاز است. این جنایت موفق و بدون برنامه ریزی و پاداشهایی که به بار می آورد ، تنها یک سمت ماجرا است. اما ناگهان تمام این ماجراها به صورت غیر قابل پیش بینی ای در مسیری دیگر پیش می رود و زنان داستان را غافلگیر می کند.
ورطه به عنوان یک مطالعه در روانشناسی سرکوب خانگی و پویایی جرایم خشن ، در چندین سطح کار می کند و خواننده را از آغاز فروزننده اش تا آتش سوزی آخر خود درگیر می کند.

کتاب ورطه

ناتسوئو کرینو
ناتسوئو کرینو (Natsuo Kirino‎؛ زادهٔ ۷ اکتبر ۱۹۵۱) رمان‌نویس، و نویسنده اهل ژاپن است. ناتسوئو همچنین برندهٔ جوایزی همچون جایزه نائوکی شده‌است. مشهورترین آثار وی عبارت هستند از کتاب‌های «خارج» و «دنیای واقعی».کرینو فرزند میانی سه فرزند است. او دو برادر دارد، یکی شش سال بزرگتر و دیگری پنج سال کوچکتر. پدرش معمار بود. کرینو در شهرهای مختلف زندگی کرده است، از جمله محل اقامت فعلی خود، توکیو. کرینو در سال 1975 ازدواج کرد و در سال 1981 صاحب یک فرزند دختر شد.
قسمت هایی از کتاب ورطه (لذت متن)
زودتر از همیشه، به پارکینگ رسید. وقتی از ماشینش پیاده شد، شب سیاه و نمدار جولای بلعیدش. شاید به دلیل گرما و رطوبت بوده اما آن شب، به طرز عجیبی سیاه و سنگین به نظر می رسید. ماساکو کاتوری که کمی از نفس افتاده بود، سرش را رو به آسمان بی ستارهی شب بلند کرد. پوستش که با کولر ماشین سرد و خشک شده بود، کم کم دوباره چسبناک شد. در کنار بوی دود اگزوزهایی که از بزرگراه شین - اومه به مشامش می رسید، می توانست بوی ضعیف غذای سرخ شده و بوی کارخانه ی تولید غذای بسته بندی شده ای را که در آن کار می کرد نیز استشمام کند. می خوام برم خانه. » لحظه ای که این بوها به بینی اش خورد، ناخودآگاه این کلمات به ذهنش هجوم آورد. دقیقا، نمیدانست دلش میخواهد به کدام خانه برود. مطمئنا، دلش نمی خواست به خانه ای برگردد که تازه از آن بیرون آمده بود. اما چرا دلش نمیخواست به آنجا بازگردد؟ می خواست به کجا برود؟ حس کرد گم شده است.