زودتر از همیشه، به پارکینگ رسید. وقتی از ماشینش پیاده شد، شب سیاه و نمدار جولای بلعیدش. شاید به دلیل گرما و رطوبت بوده اما آن شب، به طرز عجیبی سیاه و سنگین به نظر می رسید. ماساکو کاتوری که کمی از نفس افتاده بود، سرش را رو به آسمان بی ستارهی شب بلند کرد. پوستش که با کولر ماشین سرد و خشک شده بود، کم کم دوباره چسبناک شد. در کنار بوی دود اگزوزهایی که از بزرگراه شین - اومه به مشامش می رسید، می توانست بوی ضعیف غذای سرخ شده و بوی کارخانه ی تولید غذای بسته بندی شده ای را که در آن کار می کرد نیز استشمام کند. می خوام برم خانه. » لحظه ای که این بوها به بینی اش خورد، ناخودآگاه این کلمات به ذهنش هجوم آورد. دقیقا، نمیدانست دلش میخواهد به کدام خانه برود. مطمئنا، دلش نمی خواست به خانه ای برگردد که تازه از آن بیرون آمده بود. اما چرا دلش نمیخواست به آنجا بازگردد؟ می خواست به کجا برود؟ حس کرد گم شده است.
واقعاً...فوق العاده بود. فقط میتونم همین رو بگم چون زبانم قاصره از قلم نویسنده و جذابیت این رمان!✅✨
این رمان سال 1401 به قیمت 86.000 خریدم چرا این قدر قیمتش رفته بالا؟
بی نظیر،میخکوب کننده،همتا نداره،متفاوت،بدون اضافات و زیاده گویی.هر چی از قشنگی کتاب بگم،کمه.
فوق العاده جذاب وخواندنی پیشنهادمی کنم حتما بخونید
چرا موجود نمیشه این کتاب!
موجود شد ولی با قیمت بسیار بالا
زنجیر لغات نویسنده به اندازه ای جذاب بود که تمام ۶۰۰ صفحه را در ۲ روز مطالعه کردم داستان به اندازه ای جذاب بود که خوردن و خوابیدن از خاطرم پاک شده بود بعضی وقتها اینکه ذهن برخی انسانها توانایی خلق چنین شاهکار هایی رو تنها با لغات داره انگشت به دهان میمونم
نام این شاهکار با زیرکانهترین حالت ممکن انتخاب شده است. چرا که حتی با خواندن آخرین لغت،از ورطه ای که در آن دست و پا میزنید،نجات نخواهید یافت.
کسی خونده نظری نیست...
نه متاسفانه 😕
من خوندمش و الان تمومش کردم و باید بگم ک 🫠 هر چقدر جلو میرفتم پشمام میریخت عااااح :)