در یک روز داغ تابستانی در سانتاباربارای امریکا آتش سوزی ای عظیم است رخ می دهد. آنچه باعث می شود کری احساس کند از دیگران جدا شده، سوختن خانه شان است. خانه آن ها کامل می سوزد و ویران می شود، همین ویرانی است که انگار زندگی کری را هم ویران می کند؛ مثلا ارتباط او با دوست صمیمی اش دچار مشکل می شود، به همین دلیل ساده که خانه دوستش نسوخته، اما او در چند لحظه خانه موردعلاقه اش را از دست داده است.