توسعه یکی از فراگیرترین موضوعات جوامع بشری در راستای ارتقای کیفیت زندگی و رفاه انسان ها، خصوصا در میان کشورهای در حال توسعه است. این جوامع از مسائل مشترکی مانند فقر، آسیب پذیری، بیکاری، حاشیه نشینی و تبعیض های جنسیتی که طیف وسیعی از مردم را درگیر و متاثر ساخته، رنج می برند. می توان گفت توسعه در طول تاریخ خود (یعنی از نیمه دوم قرن بیستم تا به امروز)، به منزله یک دانش کاربردی با تحولات شگرفی در نظریه و عمل مواجه شده است. در نیمه دوم قرن بیستم این مفهوم بیش تر وارداتی بود و تحت تاثیر مکاتب نوسازی و مدرنیته غربی قرار داشت. در حالی که در اواخر قرن بیستم و اوایل سده حاضر، توسعه با رویکردهای نرم تری روی دیگر خویش را نشان داد و برنامه ریزی های صورت گرفته در این زمینه متاثر از مفاهیم و نظریه های اجتماعی، سیاسی و کیفی است. لذا جامعه بشری تحت تاثیر گذار از رویکرد سخت توسعه به رویکرد نرم و انسان محور با تجدید نظر در باورها و اهداف خود مواجه شده است. این کتاب بر آن است تا نشان دهد؛ در قرن حاضر الگوهای غربی توسعه نتوانسته به وعده اصلی خود (کاهش فقر، بیکاری؛ بهبود و آموزش و بهداشت، تغییر ساختار حقوقی و جنسیتی، دستیابی به آزادی ها و...) پاسخ دهد و در بسیاری موارد باعث تشدید شکاف در باورها و اهداف خویش شده است. از این منظر، واقعیت توسعه به عنوان یک امر اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و زیست محیطی، در معرض چالش قرار گرفته است. از این رو، در کتاب حاضر، کاستی های نظریه ها و ویژگی های نظریه های جدید، مورد بحث و نقد قرار گرفته است.