حکایات داستان هایی هستند که یا جنبه واقعی ندارند و یا اگر دارند اندک است و آن چنان قهرمانان آن دست نایافتنی و محیرالعقول و تخیلی می باشد که جایگزینی خواننده و یا شنونده آن را غیرممکن می سازد. اما به رغم نداشتن پیامی جهت دارد و حرکت آفرین، بیشتر از هر چیز دیگر، سادگی، صمیمیت، جاذبه و انتظارآفرینی که در آنهاست، موجب علاقه مردم به این گونه داستان ها می شود. البته این بدان معنی نیست که حکایات تهی از پیام های مثبتی همچون نوع دوستی، عدالت خواهی، جوانمردی، گذشت، وفاداری، فداکاری و صداقت و... می باشد. بلکه اینها همه چاشنی و خمیر مایه حکایات عامه را تشکیل می دهند، که با سادگی و صمیمیت و کشش و انتظارآفرینی ای که در آنهاست، آمیزه ای را به وجود می آورند که علاقه خواننده را برای مطالعه دوچندان می کند و انگیزه بیشتری را به وجود می آورد و اینها را باید عامل روایی و پایانی داستان های کهن و رمانس (حکایت افسانه وار) بدانیم.