مجموعه ترس و لرز واقعا پشت خواننده را می لرزاند. در هر یک از داستان های این مجموعه، با چند دختر و پسر کنجکاو و شجاع آشنا می شوید و پا به پای آنها، ماجراهای ترسناکی را پشت سر می گذارید. خانم ماآرف از پشت میزش آمد بیرون، پاهای برهنه و خیسش روی موکت شلپ شلپ صدا کرد. چند بار دور من چرخید و با چشم های قهوه ای اش، مرا با اشتها برانداز کرد. شکمش با صدای بلند، با صدای شبیه خالی شدن آب وان حمام، قار و قور کرد و مرا از جا پراند. - شما نباید این کارو بکنید! این .... کار انسانی نیست! معلم جدید من نیشش را بازتر کرد و گفت: من که انسان نیستم. هیولام!
کتاب هیولا