همین دیروز روی این پشت بام با زنی آشنا شدم که به طور متوسط روزی یک داستان می نوشت.مثل همه چاق ها خونگرم بود و فورا برایم تعریف کرد که میز خیلی خیلی بزرگی وسط آشپزخانه گذاشته و آنجا می نویسد به یاد آشپزخانه نجیب زاده خودمان افتادم که جای فرگازمان را هم ندارد.و برایم تعریف کرد خودش را علاف سوژه نمیگذارد؛از هر چیزی که دم دستش باشد می نویسد؛کلم قمری،ذرت بخارپز،همزن برقی،مایونز رژیمی،تفاله چای....نویسندگی یعنی این.