پرنده ی هفت رنگ، پرید روی بلندترین شاخه ی بلوط و شروع کرد به گفتن قصه : وقتی زمستان می شود، می نشینم و شب ها و روزها را می شمارم و حساب می کنم. چهل روز مانده به آمدن بهار، چهل تا سنگ ریزه جمع می کنم و برای آن که حوصله ام سر نرود، هر روز یکی از سنگ ریزه ها را برمی دارم و با خودم به آسمان می برم. آن بالا چرخی می زنم و سنگ ریزه را رها می کنم. همین طور که سنگ ریزه ها یکی یکی کم می شوند، شما از خواب زمستانی بیدار می شوید. خورشید می آید، برف ها آب می شود.
بهترین داستانی که تا به حال خوندن این داستان بود واقعا داستان عالی است ممنون از نویسنده گل حسرتی
مسابقش چه جوری
من خریدم عالیه اونایی هم که میگن که بده چرا میگن😕
چگونه صدا در بیاورم که قشنگ بشه ؟ تازه خیلی قیمتش زیاده من خریدم ۳۰ تومان
من توی کلاس این را خوندم و واقعا خیلی قشنگ بود
سلام لطفاً نظر الکی ندید 🤪🤪 بایدکل داستان رو میگذاشتید
بد نیست من برای مسابقهی کتاب خوانی مدرسه میخواستم و توی مسابقه برنده شدم خیلی عالیه
سلام ببخشید فقط آخر داستان چی میشه متوجه نشدم
سلام ، سوالات مسابقه چطوری بود ؟آخه دخترم در مسابقه شرکت کرده ولی نمیدونیم چطوری ازشون امتحان گرفته میشه ؟
سلام سوالات مسابقه چی بود ؟
صدا سازی هم کردی؟
میشه بگید چ سوالاتی بودن؟
سلام سوالات به چه صورتی بود؟
سلام خیلی عالی بود میشه نتیجشو بگیرید
چرا سوال نمیاره
خیلی بد است
چرا خلاصش نیست😡
آره چرا خلاصش نیست
این کتاب عالیه
عالی اصلا نمیشه گفت که بده من خیلی دوست داشتم
خیلی خوب بود عالی بود!
خیلی قشنگ بود😍
ببخشید من میخواستم معنی هاش را بدونم خانون گفته میشه لطف کنید بگید ❤️
خیلی خوبه
کتاب گل حسرتی خیلی قشنگه
عالیه خیلی خوبه ❤️
عالیه خیلی خوبه