گفتم:«خدا عموجان را رحمت کند. او برای تابلوی خودش دنبال یک نقاش خوب می گشت. می خواست بعد از مرگش یادگار خوبی از چهره ی او برای ما باقی بماند. اما کار هیچ نقاشی به دلش نمی چسبید.آخرش تصمیم گرفت خودش توی یک قاب خالی بایستد!»