گفتم خانم زیبا
این کتاب من است قاطع و بی تردید
گذاشته ام نور بپاشد بر قدوم شما
تلو تلو خوران و از راه های مخفی
به پرستش گوساله می رویم
در گاوی دراز در بازی
سوغاتم چه باشد خوب است
جز قدری انفجار و
گرد و خاک و
غیاب مظنون به فرار هویت زنانه ام
در کمپ مورچه ها انحنای تو سلام نمی دهد دیگر
فصل عقاب است با عقاب
تن طعمه ای است با شکلی بی ریشه
من
از قرن های انگور می آیم
تلوتلوخوران بر بالشی مفروض
طرحی می زنم بر بلندی هیکل که شکل ناقصی از اندام
زنانه ای است در نیمه های غیبت کرده ام.