بار به دیوان وی دست برده و هر دفعه با تنگ حوصلگی فطری بطرفی پرتابش کردم. خاقانی باهمه پری و استواری کلام و با همه بدعت و تازگی برای طبع ملال پذیر من کششی نداشت. هنگام نگارش قلمرو سعدی به شاعر چیرہ طبع و مسلطی نیاز داشتم که در شیوه بیان نقطه مخالف سعدی باشد تا از مقابله آندو ، روانی و آسانی سعدی بهتر مشهود گردد و او غیر از خاقانی نبود. پس ناچار به مرور دیوان او شدم. خاقانی برای من کشف تازه ای بود و آن وقت سر ستایش و احترامی که اهل فن به این شاعر دارند و از پایه گذاران ادب فارسیش می گفتند بازیافتم. اشتباه نشود، صافی وروشنی زبان مسعودسعدسلمان، شیوه شوخ ومترنم فرخی سیستانی، روانی و ریزش مطرد انوری یا زیبای وحشی و جزالت بدویسان منوچهری را در دیوان خاقانی نمی یابیم ولی مقدرت طبع و استیلای مدارا ناپذیر خاقانی در تلفیق جمله کم نظیر است و از حیث قوه تخیل، وسعت تصور ، کثرت تشبیه و استعاره و ابداع در بیان، قیافه مشخص و ممتازی میان قصیده سرایان دارد….