المور در کنار اطرافیانش زندگی صمیمی و راحتی دارد، اما جدیدا به این فکر میکند که باید برای خودش دستکم یک دوست خیلی صمیمی داشته باشد، البته همین الان هم دوستان زیادی دارد، ولی دوست صمیمی چیز دیگری است. المور دست به دامن عمویش میشود و از او کمک میخواهد، عمو هم به المور میگوید این اتفاق باید خودش بیفتد، سر وقت خودش. المور، جوجهتیغی داستان ما عزمش را جزم کرده هر طور شده برای خودش یک دوست صمیمی پیدا کند. پینکی راسو هم چون بدبو است درست همین مشکل دارد و هیچکس با او دوست نمیشود، چه برسد به دوست صمیمی!
کتاب المور با پینکی آشنا می شود