هدف اصلی من این است که بگویم عشق چیست و این کتاب، در دسته بندی اخلاقیات جنسیتی یا الهیات اخلاقی جای نخواهد گرفت. واقعیت این است که همه عشق ها یکی شدن هستند و از آن جایی که یک شخص در درون خودش یکی شدن بیشتری دارد تا زمانی که با یک شخص دیگر یکی می شود، یا از آن جایی که یکپارچگی والاتر از به هم پیوستن است، بنابراین یک انسان خودش را بیشتر از هر شخص دیگری دوست دارد. این کاری است که همه ی ما به صورت منطقی انجام می دهیم؛ در حقیقت امور خیریه انسان باید به خودش بیشتر از همسایه اش کمک کند. یعنی به نظر او عشق به خود اولویت دارد و به روشی بنیادین اجباری است.
این کتاب، ارائه دهنده راهکار یا راهنمای عملی نیست. برای مثال به طور کلی می گویم زوج های ازدواج کرده فرزندانی دارند ولی نمی گویم زوج های مختلف چند فرزند دارند، چه زمانی صاحب آن فرزندان می شوند یا تحت چه شرایطی به طور عاقلانه تصمیم می گیرند فرزندی نداشته باشند؛ می گویم فرزندان در زمان بزرگ شدن به تدریج مستقل تر می شوند اما درباره میزان استقلالی که والدین باید به فرزندان شان در هر سنی بدهند هیچ توصیه ای نمی کنم؛ می گویم تضاد در بسیاری از روابط انسانی غیر قابل اجتناب است بدون این که جزئیاتی درباره نحوه حل و فصل آن تضادها ارائه کنم و...
کتاب عشق به خود و در کل عشق