از روز سه شنبه،بله دقیقا از ساعت سه ی روز سه شنبه ی، سه هفته ی قبل، من نمی فهمم آنکه زنده مانده من هستم یا عقیل.یا آنکه مرد رحمان بود یا من.
مردی از وسط جمعیت نعره می زند: به حق عزت و ...
شرف لااله الا الله، بلند بگو: لااله الا الله
خاله ماهان که برقع از رویش افتاده و کندوره سیاهش پر از خاک است، روی خاک می افتد و ضجه می زند: "عقیلم، مادرم، رودم، برارم، وای وای وای"، و زن ها با چادر های خاکستری کهنه، دست هارا جلوی دهنشان می برند و یک صدا کل می کشند:"کلی لی لی لی"
ولی آخر خاله ماهان که باید بداند. مگر خودش نمی گفت که تو بچگی، وقتی یکی تون شیر می خورد، یکی دیگه تون آروغ می زد؟
ایرج بلوچی