برخی از مردم خجالت می کشیدند که درباره ی بدنشان با پزشکان مرد حرف بزنند و دوست الیزابت آرزو می کرد که کاش یک پزشک زن او را درمان می کرد. او فکر می کرد الیزابت که درس می خواند و سخت کار می کند، می تواند پزشک خیلی ماهری بشود. اول الیزابت نمی توانست چنین چیزی را تصور کند. اما بعد از مدتی فکر، فهمید که زن ها مستحق این هستند که دربرابر پزشکشان احساس آرامش داشته باشند. اگر پزشک زن وجود ندارد به این معنی نیست که زن ها نمی توانند پزشک باشند…