بچه ها صبحانه شان را خورده بودند اما این خبر خبر خوبی نبود.مامان پاگنده از توی گنجه یک سینی برداشت توی سینی یک قوری چای گذاشت یک پارچ کوچک شیر فنجان مخصوص خودش کمی شکر و یک بشقاب که توی آن نان برشته بود و مربا و یک تکه کیک که از دیروز مانده بود.روزنامه صبح را هم توی جیبش چپاند و یواشکی از در بیرون رفت تا در یک گوشه ساکت صبحانه اش را بخورد.