تصاویر کودکانه و دیدنی، لحن جذاب و دلچسب و داستانی با روند گیرا و خوشایند، کتاب حاضر را برای کودکان دوست داشتنی و دلنشین می کند.
بلبله گوش قصه، خرگوشکی نازک و نارنجی و تنبله، صبح ها دیر از خواب بیدار می شه، تو کارا به مادرش کمک نمی کنه، یک سره یک آینه به دستش داره و ارزوهای دور درازی می بافه، اما بالاخره این سر به هوایی و خیالبافی و تنبلی کار دست دخترک قصه میده و حواسشو سر جاش میاره.
ننه خرگوش سفارش هایش را به بلبله گوش کرد و رفت پی کار و بارش. بلبله گوش، وقتی که دید کسی نیست، همدم و مونسی نیست، چارقدشو کشید به سر، اومد نشست کنار در. ناگهان بی بی چلچله از راه رسید، از اون ور صحرا رسید. بلبله گوش از خوشحالی، جیغ کشید و هوا پرید و با خنده گفت: چلچله، از کجا اومدی سراغ من، ها؟ نکنه تو هم تنهایی، جا نداری، بی جایی؟ گشنته دون می یارم، تشنته آب می یارم. چلچله پا به پا کرد خرگوشکو نگاه کرد، با خنده گفت: خرگوش ناز قندی، یه چیزی بگم نخندی! تک و تنهایی یه جا نمون. بپر برو به آسمون، بالاتر از رنگین کمون. بلبله گوش فکر کرد بی بی چلچله سر به سرش می گذارد، گفت: کوچولوی خال ماخالی خوب به بالت می بالی!…