«تیشتر» فرشتة رحمت و باران روزی قطرهها و ابرها را یکجا جمع کرد. ابرها روزها و شبها باریدند تا دریایی آبی و زیبا پدید آمد. او نام آن دریا را «فراخکرت» گذاشت و از آن روز با دریا دوست شد. تیشتر با مهربانی به زمین و گیاهان آب میرساند و خداوند به پاداش مهربانیاش آروزهای او را برآورده میکرد. روزی تیشتر آرزو کرد اسب سفیدی شود. او که برای نشان دادن خود نزد فراخکرت میرفت، ناگهان اسبی سیاه بییال و دم با گوشهای بریده و قیافهای ترسناک سر راهش دید. او «اپوش» دیو خشکسالی بود. دیوی که دوست داشت همهجا خشک شود و همه تشنه باشند. او با سبزی درختان و آبی دریاها دشمن بود و آمده بود دریای فراخکرت را خشک کند. از همان لحظه جنگ تیشتر با اپوش شروع شد. جنگی که به ناکامی اپوش انجامید. این داستان برای کودکان گروه سنی «ج» به نگارش درآمده است.
درباره آزاده جعفری
آزاده جعفری متولد سال 1357، نویسنده و مترجم ایرانی می باشد.