1. خانه
  2. /
  3. کتاب همسایه که بلند میخندید

کتاب همسایه که بلند میخندید

نویسنده: عماد عبادی
5 از 1 رأی

کتاب همسایه که بلند میخندید

Neighbor who laughed out loud
انتشارات: سوره مهر
٪15
55000
46750
درباره عماد عبادی
درباره عماد عبادی
عماد عبادی متولد 18 آذر 1350، ساکن شاهرود و دانشجوی دوره دکترای مدیریت است .وی فعالیت نویسندگی را به طور جدی از سال 1375 آغاز و با نوشتن و کارگردانی نمایشنامه "زندگی یعنی همین" وارد عرصه هنری شد . تاکنون بیش از 30 نمایشنامه ی صحنه ای،خیابانی و رادیویی نوشته که جوایزی را در سطح استان و کشور کسب کرده از جمله نمایش "تب زرد" رتبه ی نخست جشنواره تئاتر سوره و نمایش "ایستاده در مه" رتبه ی دوم کشوری تئاتر کرمانشاه را از آن خود نموده اند.داستان "زنبورک" در جشنواره ی داستان زاویه- رشت ،دیپلم افتخار نویسندگی را در سال 76 برای او به ارمغان آورد.تا کنون داستانهای گورگم(رتبه ی سوم نخستین جشنواره ملی داستان جنوب)و مثل النخل الفارعه(رتبه ی سوم دومین جشنواره داستان جنوب)،عزیز صدایش بزن(برگزیده جشنواره ملی کرونا)و بلیط یکسره به بوخوم(رتبه اول جشنواره داستان قم) را کسب کرده اند.عبادی داور جشنواره های متعدد داستانی چون کبوتر حرم(ملی- 4دوره)،شاهوار(استانی -یک دوره)،خودکار آبی (شهرستان -یک دوره)،هیوا(ملی - دانشجویی-یک دوره) بوده است. عبادی تجربه ساخت فیلم کوتاه (نذر و نیاز) و نماهنگ(عیدانه) هم دارد و مدرس فیلمنامه نویسی انجمن سینمای جوان شاهرود نیز می باشد.رمان " آن دورها ابراهیم" ابتدا در سال 1389 توسط انتشارات انجمن قلم ایران به چاپ رسید و در سال 1398 توسط انتشارات سوره ی مهر به چاپ مجدد رسید.به جز این رمان آثار به چاپ رسیده ی عبادی عبارتند از ایستاده در مه (مجموعه نمایشنامه)،گورگم(مجموعه داستان)،همسایه ای که بلند می خندید(مجموعه داستان)،مجموعه داستان "ما"(گردآوری)،کنار اطلسی های سفید بنفش(گردآوری)،این 21 نفر(گردآوری)
کتاب گورگم (انتشارات نظام الملک) نامزد پانزدهمین دوره جایزه ادبی جلال (1401) نیز بوده است.
عبادی از سال 1392  مسئول انجمن اهل قلم شهرستان شاهرود و مدرس کارگاههای داستان نویسی است.
دسته بندی های کتاب همسایه که بلند میخندید
قسمت هایی از کتاب همسایه که بلند میخندید

این همه تلاش برای زنده ماندن ... آن همه فکر برای مردن ... واقعا چه معنی دارد این تناقض ها ؟! نمی شود یک روز صبح بیدار شوی و ببینی کلا دنیا عوض شد؟ دنیا نه , خودت عوض شده ای . رنگ پوستت , قدت , جنسیتت , خانواده ات , کشورت . به جای کتایون بشوی الکساندر پتروویچ , صاحب بزرگ ترین فروشگاه های زنجیره ای کفش در اوکراین , یا چشم باز کنی و ببینی در قلب پاتاگونیا هستی , آرژانتین , با همسرت , نه , فقط خودت و مزرعه کوچک پرورش اسبت و کلبه چوبی کوهستانی که گه گاه چند گردشگر روی ایوانش قهوه می نوشند و به کوه های آند خیره می شوند و بین حرف هایشان از تو و چشم های آبی ات تعریف می کنند . اسم یکی از گردشگران یونس است ...

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "کتاب همسایه که بلند میخندید" ثبت می‌کند