س: خورشید بی نهایت امروز زیباست. وقتی مادرم زنده بود و وقتی این سیاره رو می دید، حس غرور بهش دست می داد. می دونین، اون قبلا خیلی به این سیاره فحش می داد، در واقع به همه چیزش، همه ی چیزهایی که در زمین اتفاق می افتاد، حتی چیزهایی که در آینده قرار بود اتفاق بیفته. همه ی پدیده های محیط زیست! آدم می تونه بگه که از دست دادن اعتقادش به زمین کاملا برحق بود. اما من حس می کنم که از این آفتاب درخشان خوشش می اومد. خدای من، نگاه کن، این همه درخشش. انگار یه قطره از همون حال وهوای اوایل دوران مسیحیت دوباره رو زمین چکیده. همه چی در آب مقدس غوطه وره.