کتاب آسمان نزدیک است

Aseman Nazdik Ast
خاطرات شفاهی داوود محقق کرکی
کد کتاب : 78891
شابک : 978-9640918890
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 304
سال انتشار شمسی : 1397
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
محمدمهدی بهداروند
محمدمهدی بهداروند متولد سال 1342 است. وی فارغ التحصیل شدن دوره دکترای جامعه شناسی با گرایش مردم شناسی در سال 1374 و قائم مقام دانشگاه علوم پزشکی فاطمیه (1380) می باشد. ویـ عضو هیئت تحریریه مجله یاس و مجله پیام زن است. همچنین ایشان استاد حوزه و دانشگاه: تدریس اندیشه کلامی و سیاسی در دانشگاه ـ حوزه: تدریس مکاسب و کفایه می باشد.
قسمت هایی از کتاب آسمان نزدیک است (لذت متن)
آن روز از سپیده صبح تا طلوع خورشید به یگان ها سر زدیم. آقای محلاتی سخنرانی می کرد، با فرماندهان جلسه می گذاشت و گاهی هم به حرف های دل رزمندگان گوش می کرد. بودنش برای همه غنیمت بود. او مرد خدا بود و اهل ادا و اطوار نبود. هر بار که قصد بازگشت به تهران داشت، احساس خلأ وجود مرا می-گرفت و دعا می کردم باز هم به اهواز بیاید. انگار بودن ایشان برکت داشت! هرگز مراسم بدرقه کردن ایشان را فراموش نمی کنم. همیشه در آن مواقع می گفت: «روزهایی را که با هم به جبهه می رفتیم، جزو عمرم حساب نمی کنم. دعا کن باز هم توفیق برگشتن پیدا کنم». یکبار هنگام رفتن گفت: «دیدارهایی که با رزمندگان داشتیم، فکر مرا مشغول کرده است. رفتارهایی که از بسیجی های چهارده، پانزده ساله دیدم، باور کردنی نیست. امام حق دارند بگویند که این ها راه صد ساله را یک شبه رفته اند». احساس می کردم آقای محلاتی حال خوشی پیدا کرده و پای برگشتن به تهران را ندارد. به شوخی گفتم: «اگر خیلی دوست دارید، همین جا بمانید و تهران نروید!» - کاش می توانستم! می ترسم امام ناراحت شود! می روم؛ اما دلم در جنوب و جبهه هاست. دلم نمی آمد از او جدا شوم. همان طور که هم دیگر را در آغوش گرفته بودیم، در گوشش گفتم: «فالله خیز حافظا و هو إرحم الرّاحمین!»