گریه می کرد همه دل خوشی چشم رباب
گریه می کرد که همبازی باران بشود
خیمه را ریخت به هم، آب نمی خواست ولی
در سرش بود که او راهی میدان بشود
***
بال می خواست که پروانه شود دور حرم
روی دستان پدر تکیه کند، پر بکشد
بشود گوشه ای از یک حرم شش گوشه
طرحی از حنجره سرخ کبوتر بکشد
***
تشنگی، گریه، گلو، خشک شده لب هایش
گاه گاهی وسط گریه ولی می خندد
حرمله تیر سه شعبه به کمان می گیرد
روی دستان پدر بار سفر می بندد
***